رمان
#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part34
*ویو ا.ت*
با دستای پر از کیسه های لباس و وسایل وارد شدم
هانی:اینا چین
ا.ت:نمیخوای کمک کنی؟
هانی:اومدم، بده،ولی چین حالا؟
ا.ت:سوپرایزن
هانی:از کی تا حالا سوپرایز میکنی(با خنده و کمی ذوق)
ا.ت:یااااااااااا هانی طوری وانمود نکن انگاری سالی یبار هم سوپرایزت نمیکنم
هانی:اوکی اوکی(خنده)
وسایل رو دراوردم و بهش نشون دادم یک دست لباس مجلسی و راحتی براش اوردم و ۲تا کفش یکیش پوتین یکیش هم مجلسی
اون از تیپ های اسپرت و لش خوشش میاد برا همین مجلسیش رو حالت اسپرت لش اوردم
کفش های پاشنه دار هم نمیپوشه برا همین به سلیقه خودش براش اوردم(عکس ها پست بعدی)
هانی:واووووووووووووووو ا.ت تو خیلی خوش سلیقه ای خیلی خوبن دقیقا چیزهایی که من دوست دارمممممممممممم
مرسیییییییییییی(ذوق و هیجان)
خیلی خوشحال شد و یهو پرید بغلم
ا.ت:خواهش میکنم یااااا هانی ۲روز بیشتر از عملم نگذشته یواش(خنده)
هانی:حالا برا چه مناسبتی خریدی؟
ا.ت:چند روز دیگه میفهمی
هانی:اوکی فقط ی چیز اون دوهون و سوهو رو چیکار کنیم؟
ا.ت:بیا داستانشونو تموم کنیم،امروز برا آخرین بار شکنجشون میدیم بعد تو دیگه دست به کار شو
هانی:اوکی،ایشالله شب به حسابشون میرسم
*ویو تهیونگ*
پیش اعضا نشسته بودم از دیروز تا حالا خبری از ا.ت ندارم شمارشم ندارم بهش زنگ بزنم چیکار کنم اون دوستمه باید ببینم بهتر شده یانه؟یعنی برم خونش؟
تو فکر بودم که یهو جین صدام کرد
جین:یااااااا تهیونگاااااااا تو کدوم عالم رفتی
تهیونگ:بله هیونگ
جین:جیمین سه ساعته داره صدات میکنه
تهیونگ:اااا ببخشید یکم تو فکر بودم،بله جیمین
جیمین:واسه کنسرت فردا آماده ای قشنگ خوشبگذرونیم و بهترینمون رو برا ارمیا به نمایش بزاریم؟
تهیونگ و کوک:ارههههههههههه
یونگی:امیدوارم دیوونه بازی درنیارید
جیهوپ:تو کی دیدی این دوتا ساکت باشن
نامجون:اره فردا همینکه بریم شروع میکنن
تهیونگ:یاااااااااا من ساکتم بچه خوبیم و اذیت نمیکنم این کوک زیادی اذیت میکنه
کوک:یا تهیونگا چرا اینطور میگی خودتم باهام همدستی
بعدش هممون شروع کردیم خندیدن
جین:اون دوتا دخترا میان یا نه؟
تهیونگ هنوز که نگفتن
جیمین:خوب میشه اگه بیان
کوک:اوهوم
"شب"
*ویو ا.ت*
شام خوردیم تموم کردیم هانی رفت که ظرفا رو بشوره
از این فرصت استفاده کردم و به تهیونگ زنگ زدم(ا.ت درباره ی تهیونگ اطلاعات جمع کرده بود وقتی فهمید که دوست بچگیشه)
بلاخره برداشت
ا.ت:الو سلام تهیونگ
تهیونگ:سلام(با حالت سوالی)
ا.ت:یاااا نشناختیم منم ا.ت
تهیونگ:اها سلام ا.ت خوبی بهتر شدی
ا.ت:اره ممنون خوبم تو چخبر
تهیونگ:منم خوبم فردا کنسرت داریم فک کنم میدونی
ا.ت:اره اتفاقا بخاطر اون زنگ زدم خاستم بگم که...
پایان این پارت
#سخت_ترین_کارم
#part34
*ویو ا.ت*
با دستای پر از کیسه های لباس و وسایل وارد شدم
هانی:اینا چین
ا.ت:نمیخوای کمک کنی؟
هانی:اومدم، بده،ولی چین حالا؟
ا.ت:سوپرایزن
هانی:از کی تا حالا سوپرایز میکنی(با خنده و کمی ذوق)
ا.ت:یااااااااااا هانی طوری وانمود نکن انگاری سالی یبار هم سوپرایزت نمیکنم
هانی:اوکی اوکی(خنده)
وسایل رو دراوردم و بهش نشون دادم یک دست لباس مجلسی و راحتی براش اوردم و ۲تا کفش یکیش پوتین یکیش هم مجلسی
اون از تیپ های اسپرت و لش خوشش میاد برا همین مجلسیش رو حالت اسپرت لش اوردم
کفش های پاشنه دار هم نمیپوشه برا همین به سلیقه خودش براش اوردم(عکس ها پست بعدی)
هانی:واووووووووووووووو ا.ت تو خیلی خوش سلیقه ای خیلی خوبن دقیقا چیزهایی که من دوست دارمممممممممممم
مرسیییییییییییی(ذوق و هیجان)
خیلی خوشحال شد و یهو پرید بغلم
ا.ت:خواهش میکنم یااااا هانی ۲روز بیشتر از عملم نگذشته یواش(خنده)
هانی:حالا برا چه مناسبتی خریدی؟
ا.ت:چند روز دیگه میفهمی
هانی:اوکی فقط ی چیز اون دوهون و سوهو رو چیکار کنیم؟
ا.ت:بیا داستانشونو تموم کنیم،امروز برا آخرین بار شکنجشون میدیم بعد تو دیگه دست به کار شو
هانی:اوکی،ایشالله شب به حسابشون میرسم
*ویو تهیونگ*
پیش اعضا نشسته بودم از دیروز تا حالا خبری از ا.ت ندارم شمارشم ندارم بهش زنگ بزنم چیکار کنم اون دوستمه باید ببینم بهتر شده یانه؟یعنی برم خونش؟
تو فکر بودم که یهو جین صدام کرد
جین:یااااااا تهیونگاااااااا تو کدوم عالم رفتی
تهیونگ:بله هیونگ
جین:جیمین سه ساعته داره صدات میکنه
تهیونگ:اااا ببخشید یکم تو فکر بودم،بله جیمین
جیمین:واسه کنسرت فردا آماده ای قشنگ خوشبگذرونیم و بهترینمون رو برا ارمیا به نمایش بزاریم؟
تهیونگ و کوک:ارههههههههههه
یونگی:امیدوارم دیوونه بازی درنیارید
جیهوپ:تو کی دیدی این دوتا ساکت باشن
نامجون:اره فردا همینکه بریم شروع میکنن
تهیونگ:یاااااااااا من ساکتم بچه خوبیم و اذیت نمیکنم این کوک زیادی اذیت میکنه
کوک:یا تهیونگا چرا اینطور میگی خودتم باهام همدستی
بعدش هممون شروع کردیم خندیدن
جین:اون دوتا دخترا میان یا نه؟
تهیونگ هنوز که نگفتن
جیمین:خوب میشه اگه بیان
کوک:اوهوم
"شب"
*ویو ا.ت*
شام خوردیم تموم کردیم هانی رفت که ظرفا رو بشوره
از این فرصت استفاده کردم و به تهیونگ زنگ زدم(ا.ت درباره ی تهیونگ اطلاعات جمع کرده بود وقتی فهمید که دوست بچگیشه)
بلاخره برداشت
ا.ت:الو سلام تهیونگ
تهیونگ:سلام(با حالت سوالی)
ا.ت:یاااا نشناختیم منم ا.ت
تهیونگ:اها سلام ا.ت خوبی بهتر شدی
ا.ت:اره ممنون خوبم تو چخبر
تهیونگ:منم خوبم فردا کنسرت داریم فک کنم میدونی
ا.ت:اره اتفاقا بخاطر اون زنگ زدم خاستم بگم که...
پایان این پارت
۲.۹k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.