نیامدم که بخواهم کنار من باشی
نیامدم که بخواهم کنار من باشی
میان این همه بیگانه ، یار من باشی
دلم گرفتهتر از بغض مهربان شماست
مباد آنکه شما غمگسار من باشی
تو ای ستارهی وحشی که کهکشان زادی !
مخواه روی زمین بر مدار من باشی
من از اهالی عشقم ، نه از حوالی جبر
خطاست اینکه تو در اختیار من باشی
ولی نه ! من که در اینجا دچار پاییزم
چگونه از تو نخواهم بهار من باشی ؟
تو میتوانی از آن چشمهای خورشیدی
دریچهای به شب سرد و تار من باشی
همیشه کوه بمان تا همیشه نام تو را
صدا کنم که مگر اعتبار من باشی ...
میان این همه بیگانه ، یار من باشی
دلم گرفتهتر از بغض مهربان شماست
مباد آنکه شما غمگسار من باشی
تو ای ستارهی وحشی که کهکشان زادی !
مخواه روی زمین بر مدار من باشی
من از اهالی عشقم ، نه از حوالی جبر
خطاست اینکه تو در اختیار من باشی
ولی نه ! من که در اینجا دچار پاییزم
چگونه از تو نخواهم بهار من باشی ؟
تو میتوانی از آن چشمهای خورشیدی
دریچهای به شب سرد و تار من باشی
همیشه کوه بمان تا همیشه نام تو را
صدا کنم که مگر اعتبار من باشی ...
- ۶۴۱
- ۰۴ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط