نیامدم که بخواهم کنار من باشی

نیامدم که بخواهم کنار من باشی
میان این همه بیگانه ، یار من باشی

دلم گرفته‌تر از بغض مهربان شماست
مباد آنکه شما غمگسار من باشی

تو ای ستاره‌ی وحشی که کهکشان زادی !
مخواه روی زمین بر مدار من باشی

من از اهالی عشقم ، نه از حوالی جبر
خطاست اینکه تو در اختیار من باشی

ولی نه ! من که در اینجا دچار پاییزم
چگونه از تو نخواهم بهار من باشی ؟

تو می‌توانی از آن چشم‌های خورشیدی
دریچه‌ای به شب سرد و تار من باشی

همیشه کوه بمان تا همیشه نام تو را
صدا کنم که مگر اعتبار من باشی ...
دیدگاه ها (۲)

گرچه بی تاب و پریشانم ولی با یادتو درعبورازسیل غم ها یکه تاز...

می روم از چشمهای هیزِ مردم گم شوملابِلای ساقه های خیسِ گندم ...

🌺 به بهار می اندیشم؛به مقلب القلوب و الابصار...به مدبر لیل ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط