اکیپ ایدل ها پارت۴
#پارت_چهارم
#سالن_رقص
#هوسوک
وای چرا ترافیک شده ، به احتمال الان همه رسیدن و من تو ترافیک موندم
درلینگگگگ درلینگگگگگ
٫٫مومو٫٫
-سلام مستر سانشاین
+سلام موموری
-پسر کجایی میدونی چقدره منتظرتیم
+تو ترافیک گیر کردم
یهو گوشی افتاد دست کای و لیسا
لیسا : هوییییییییییییییییی سنشاین کجایییییی
چرا ما رو علاف کردی مستر
میدونی الان دلم میخواد کلتو بکنم
کای:هعی پسر منو بین این دو تا دختر تنها نزار ، از وقتی همو دیدن یه بند دارن حرف میزنن...
سرم رفت از دست این دو تا دختر ، زودی بیا شاید یکم اروم بگیرن.
خنده بلندی کردم و گفتم باشه
دیدم ترافیک باز نمیشه ، از ماشین پیاده شدم و به راننده گفتم برگرده...
توی اون شلوغی از بین ماشینا رد شدم و رفتم تو پیاده رو ، تند تند قدم برمیداشتم تا زود تر برسم هوا هم ابری بود اما کم کم شروع کرد به باریدن
اولش خواستم تند تر بیام تا سانشاین خیس نشه اما وقتی رسیدم سالن مثل موش اب کشیده شده بودم
رفتم داخل...
سلام بر دنسر های خوب کی پاپ
وقتی منو دیدن با سه چهره مختلف رو به رو شدم
مومو: نگران که چرا خیس شدم😧
لیسا: عصبانی چون دیر اومدم😠
کای:خنده چون قیافم خنده دار شده بود😂
مومو سریع از داخل رختکن سه چهار تا حوله اورد و شروع کرد به خشک کردن من
لیسا هم عصبانی اومد سمتم
من:بخدا ترافیک بود
لیسا: بخاطر اون عصبانی نیستم ، بخاطر این عصبانی ام که رفتی زیر بارون خودتو خیس کردی ، اگه مریض بشی من چیکار کنم
کای:هوسوک ول کن اینا رو قیافت خیلی جذاب شده 😂
بعد که خشک شدم شروع کردیم
با وجود اینکه چهار تامون بازیگوش و شاد بودیم سر کارمون خیلی جدی میشدیم
از بس رقصیده بودیم جونی برامون نمونده بود و کف سالن دراز کشیده بودیم
بلند شدیم و لباس هامون رو پوشیدیم
من:لیسا ، مومو اگه ماشین نیاوردیم من برسونمتون چون قرار شده رانندم بیاد دنبالم
لیسا: نه ما ماشین داریم ، شب میبینمت
خدافظ
لیسا و مومو: خدافظ
کای:نمیخوای منو برسونی؟
من:نه چرا باید همچین کاری کنم
کای: چون دوستت هستم
من:دوست من چرا میخوای با ماشین من بیایی وقتی خودت ماشین داری
کای:...
من:...
کای:خب هیچی پس ، شب میبینمت ، خدافظ
من:خدافظ
...
چطور بود خوب بود؟
نظر بدید 😁
#سالن_رقص
#هوسوک
وای چرا ترافیک شده ، به احتمال الان همه رسیدن و من تو ترافیک موندم
درلینگگگگ درلینگگگگگ
٫٫مومو٫٫
-سلام مستر سانشاین
+سلام موموری
-پسر کجایی میدونی چقدره منتظرتیم
+تو ترافیک گیر کردم
یهو گوشی افتاد دست کای و لیسا
لیسا : هوییییییییییییییییی سنشاین کجایییییی
چرا ما رو علاف کردی مستر
میدونی الان دلم میخواد کلتو بکنم
کای:هعی پسر منو بین این دو تا دختر تنها نزار ، از وقتی همو دیدن یه بند دارن حرف میزنن...
سرم رفت از دست این دو تا دختر ، زودی بیا شاید یکم اروم بگیرن.
خنده بلندی کردم و گفتم باشه
دیدم ترافیک باز نمیشه ، از ماشین پیاده شدم و به راننده گفتم برگرده...
توی اون شلوغی از بین ماشینا رد شدم و رفتم تو پیاده رو ، تند تند قدم برمیداشتم تا زود تر برسم هوا هم ابری بود اما کم کم شروع کرد به باریدن
اولش خواستم تند تر بیام تا سانشاین خیس نشه اما وقتی رسیدم سالن مثل موش اب کشیده شده بودم
رفتم داخل...
سلام بر دنسر های خوب کی پاپ
وقتی منو دیدن با سه چهره مختلف رو به رو شدم
مومو: نگران که چرا خیس شدم😧
لیسا: عصبانی چون دیر اومدم😠
کای:خنده چون قیافم خنده دار شده بود😂
مومو سریع از داخل رختکن سه چهار تا حوله اورد و شروع کرد به خشک کردن من
لیسا هم عصبانی اومد سمتم
من:بخدا ترافیک بود
لیسا: بخاطر اون عصبانی نیستم ، بخاطر این عصبانی ام که رفتی زیر بارون خودتو خیس کردی ، اگه مریض بشی من چیکار کنم
کای:هوسوک ول کن اینا رو قیافت خیلی جذاب شده 😂
بعد که خشک شدم شروع کردیم
با وجود اینکه چهار تامون بازیگوش و شاد بودیم سر کارمون خیلی جدی میشدیم
از بس رقصیده بودیم جونی برامون نمونده بود و کف سالن دراز کشیده بودیم
بلند شدیم و لباس هامون رو پوشیدیم
من:لیسا ، مومو اگه ماشین نیاوردیم من برسونمتون چون قرار شده رانندم بیاد دنبالم
لیسا: نه ما ماشین داریم ، شب میبینمت
خدافظ
لیسا و مومو: خدافظ
کای:نمیخوای منو برسونی؟
من:نه چرا باید همچین کاری کنم
کای: چون دوستت هستم
من:دوست من چرا میخوای با ماشین من بیایی وقتی خودت ماشین داری
کای:...
من:...
کای:خب هیچی پس ، شب میبینمت ، خدافظ
من:خدافظ
...
چطور بود خوب بود؟
نظر بدید 😁
۵.۵k
۲۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.