درخواستی داشتم از بلو لاک طنز پس بزن بریم

درخواستی داشتم از بلو لاک _ طنز پس بزن بریم 😄

𖤐┈♛ bluelock ♛┈𖤐
part 1


صبح در بلولاک هیچ‌وقت طبیعی نیست، اما آن روز از همیشه بدتر بود.
ساعت هنوز ۵:۴۷ بود؛ زمانی که حتی خورشید هم می‌گفت: «داداش ول کن، من هنوز بیدار نشدم.»
بوم!
بلندگو با صدایی که از جهنم قرض گرفته بود، روشن شد:
«بازیکنان! بیدار شوید. امروز روز ارزیابی ویژه است.»
ایسگی که تازه ۳ دقیقه بود خوابیده بود، با چشم‌هایی نیمه‌باز از تخت افتاد پایین.
باچیرا مثل بچه‌ای که از خواب پَر می‌جهد گفت:
«ییییییییییس!! شاید امروز یه هیولای جدید ببینم!»
ایسگی با صدایی مرده‌وار:
«ببینیم یا نابودمون کنه؟ فرقش چیه؟»
در اتاق کناری، ناگی حتی قصد بلند شدن نداشت.
رئو بالش را از زیر سرش کشید و گفت:
«ناگی! سریع باش! دیر کنیم ایگو ما رو می‌کشه!»
ناگی: «اگه منو بکشه از تمرین راحت می‌شم… بگذار پنج دقیقه دیگه بخوابم…»
رئو با گریه و فریاد:
«نمی‌تونم! برنامه‌هامون به هم می‌ریزه!»
همه با چهره‌هایی مثل اژدهای خواب‌آلود از اتاق‌ها بیرون آمدند.
در سالن اصلی، ایگو مثل همیشه با قیافه‌ای که انگار از دیدن انسان‌ها ناراحت می‌شد، ایستاده بود.
پشت سرش صفحه‌ی بزرگ مانیتور روشن شد.
روی صفحه نوشته شد:
«آزمون امروز: کنترل توپ در شرایط… غیرقابل‌تحمل.»
ریوتا زیر لب گفت:
«غیرقابل‌تحمل؟ یعنی چی؟ برقو قطع می‌کنه؟ توپ‌ها رو آتیش می‌زنه؟ ما رو از سقف آویزون می‌کنه؟»
باچیرا هیجان‌زده:
«ایگو می‌تونه همه‌ش رو انجام بده!»
ایگو دکمه‌ای را زد.
درِ بزرگ گوشه‌ی سالن باز شد و ۱۰ ربات توپ‌پاش وارد شدند.
ربات‌هایی که ظاهرشون ترکیبی از جاروبرقی و تانک اسباب‌بازی بود.
ناگی با بی‌میلی گفت:
«اَه. دردسر جدید.»
ایگو ادامه داد:
«وظیفه‌ی شما: توپ‌ها را کنترل کنید، جاخالی بدهید، یا حداقل… زنده بمانید.»
رئو دستش را بلند کرد:
«آقای ایگو… "زنده ماندن" دقیقاً بخشی از تمرین فوتبال محسوب می‌شه؟»
ایگو با خونسردی:
«تا وقتی من مربی هستم، بله.»


━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━━☆

بچه ها من بلو لاک رو کامل ندیدم و نمیدونم اسم شخصیت هارو درست نوشتم، پس اگه ایرادی بود بهم بگید😄
دیدگاه ها (۰)

⏤͟͟͞͞▣ Between ashes and light ⏤͟͟͞͞▣part ۱۹دنیا بدون دکو،...

⏤͟͟͞͞▣ Between ashes and light ⏤͟͟͞͞▣part ۱۸اما به محض تما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط