تلخ و شیرین(پارت 25)

ارسلان:نیکا رو گذاشتم رو تخت تو اتاقش و پتو کشیدم روش و منم رفتم بخوابم آخه فردا سر کار بودم و فردا شنبه بود
...............
ارسلان:ساعت 7 پا شدم دیدم رئیسم 3 بار زنگ زده زنگ زدم
گفت که می‌خوام برم جایی بیا برسونم ،زود آماده شدم و رفتم
مدیر کل:سلام آقا ارسلان ساعتو دیدی
ارسلان:ببخشید
مدیر کل:باشه بیا بریم نیم ساعت دیگه جلسه ام شروع میشه
ارسلان:باشه بریم
مدیر کل:بعدشم وای میسی تا من جلسه ام تموم بشه برگردیم
ارسلان:باشه
مدیر کل: خوشم میاد به همچی میگی باشه
ارسلان:😊
مدیر کل:بریم
.....
دیانا :صبح ساعت نه پاشدم قرار بود امروز برم پیش مهدیس
،پاشدم رفتم حمام حدود نیم ساعت و بعد هم اومدم نیم ساعت گوشی گرفتم و چرخیدم تو اینستا و شروع کردم به آماده شدن که مامانم درو زد
مهناز:سلام صبح بخیر دیانا خانوم
دیانا:سلام مامانیی
مهناز:دخترم میخوای کجا بری
دیانا:می‌خوام برم پیش مهدیس
مهناز:خب باشه برو ولی ساعت 6 بیا من می‌خوام برم خرید برا خونه هیچی نداریم نمیتونم تنهایی برم تو هم بیا
دیانا:برام لباس میخری؟؟؟؟😁😂🙂
مهناز:تو بیا من تو خونه برات بوتیک باز میکنم
دیانا:باشه ،آماده شدم و اسنپ گرفتم و رفتم سمت خونه مهدیس اینا بهش زنگ زدم درو باز کنه
دیدگاه ها (۱)

حمایت هاتون داره زیاد میشه

تلخ و شیرین(پارت 26)تصویر عوض شد اشتباه نگیرید

سلام سلام گرمممممم

سلام سلام

من امروز تا ساعت ۸ و نیم صبح خواب بودم. مامانم اومد بیدارم ک...

رمان بغلی من پارت ۲۶دیانا: رفتم کافه کلی کار داشتم انجام داد...

رمان بغلی من پارت ۵۰دیانا :خوشگله ارسلان: آره بریم تو ماشین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط