رویای بزرگ

رویای بزرگ
#part58

+سلام

-چقد دیر زنگ زدی، این مدت کجا بودی؟

+ها! اومدم پیش یکی از فامیلامون...

-مگه اینجا فامیلم دارین!

+عام خب نه ینی چرا....

-ولش کن این حرفارو
میخوای بیای پیشم؟


+خب اگه زحمتی نیست دوسه روزی میخوام بیام پیشتون...
البته شما خودتون بچه دارین سرتون شلوغه پس مزاحم نمیشم...

-نه این چ حرفیه عزیزم
پسرام انقد سرشون شلوغه بیشتر وقتا خونه نیستن...
خب گوشی هم که نداری ادرسو بهت همین جوری میگم.

😳ینی چی اون از کجا می‌دونه من گوشی ندارم!!

+با.. باشه بگین.

آدرسو گفت و قطع کرد
یکم ترسیده بودم نکنه اونم نقشی تو این ماجرا داره!
ولی نمیشه همینجوری دست رو دست گذاشت باید ببینم چه خبره!

لباسامو از چمدون ریختم بیرون و دوباره چیدمشون ...

سرمو از در اتاق کردم بیرون کسی تو سالن نیست

آجوما که منو دید با خنده گفت:
چیکار میکنی؟

+راستش واسه پیدا کردن وسیلام به یک خانمی مشکوکم میخوام برم ببینم شکم درسته یا ن

-خب چرا چندونتو بستی؟

+اخه باید دو سه روز اونجا بمونم تا بفهمم چخبره..‌

-خطر ناک نیست!

+هر چقدم خطرناک باشه باید ببینم دلیل این کاراش چیه
فقط به پسرا در مورد اینکه کجا رفتم چیزی نگین

-اونا اگه متوجه بشن که بهشون خبر ندادین و رفتین حتما خیلی عصبی میشن

+خواهش میکنم بکاریش بکن...
دوتا کاغذ دادم دستش
+این یکی رو بده به پسرا بخونن این یکی هم ادرس جاییه که میخوام برم اگه ازم خبری نشد لطفا بیاین دنبالم😕
دیدگاه ها (۰)

رویای بزرگ#part59آجوما با تردید باشه ای گفت و منم از خونه زد...

رویای بزرگ#part60(ویو خانم چوی)اون واقعا دختر ساده ایهبه راح...

رویای بزرگ#part57بچها نگران نباشید یکم خستسو بعد با صدای نسب...

رویای بزرگ#part56&ما کسی که شما رو کشونده کره هم پیدا کردیم ...

سلام فالوور های عزیزم شاید این ی خبر مهمه که شما باید بشنوین...

پارت : ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط