ازدواج اجباری p9
اجوما:.....
ا.ت:هعیی
اجوما:متاسفم عزیزم ، بگذریم ، برو تو حیات ، شاید حالت یکم بهتر شه عزیزم 🐾💜
ا.ت:باشه
*ویو ا.ت*
اجوما ، خیلی مهربونه ، بهم گفتش که برم تو حیات شاید حالم بهتر شه ، رفتم تو حیات که یهو ..... صدای زنگ در خونه رو شنیدم ، اجوما اومد در رو باز کرد، یه دختره که کلی تیپ زده بود اومد تو خونع .
لنا:سلام اجوما
اجوما:سلام عزیزم
لنا:ددیم کوش
اجوما:داخلن
لنا:خب باشه
لنا:این دختره کیه
ا.ت:من ا.ت هستم (سرد و با حسودی)
لنا:مگه من از تو پرسیدم
اجوما:ایشون ا.ت همسر آقای جیمین هست
لنا:خب بابا
*ویو لنا*
رفتم تو خونه که با اون دختره بیریخت مواجه شدم ، واقعا جیمین با این ازدواج کرده اَیی .
ا.ت:جیمین
جیمین:ها
ا.ت:یه دختره اومده به تو میگه ددی
جیمین:به تو ربطی نداره ، بعدشم باهاش درست حرف میزنی.
ا.ت:باش
*لنا اومد تو خونه*
لنا :سلام ددی
جیمین:سلام بیبی
لنا:دلم واسه لبات تنگ شده
جیمین:بیا جلو
*همو بوسیدن *
ا.ت:اجوما
اجوما:جانم
ا.ت:بیا منو تو بریم تو اتاق
اجوما:باشه عزیزم
جیمین:بیا اینجا بابا (سرد)
لنا:ددی واقعا با این هرزه ازدواج کردی؟
جیمین:مجبوری بود عشقم
لنا:از قیافش هم معلومه که هرزه است .
ا.ت:هرزه خودتی (داد)
جیمین:خفه شوووو
لنا:هق هق به من گ گفت هرز زه هق .
*لنا از خونه زد بیرون*
جیمین:الان باهات کاری میکنم که مرغ های آسمون به حالت گریه کنن(با داد)
ا.ت:نههههه
جیمین:نه و مرگگگگ ، الن میفهمی
اجوما:جیمیل خواهش میکنم نکن .
جیمین:تو دخالت نکن
جیمین:برو وسایل شکنجه رو بیارررر
جوما:جیمین نکن گناه دارههه نکن
جیمین:گفتم برو بیار
اجوما:ب باش شه
*ا.ت رو برد تو اتاق و سر ا.ت خورد به شوفاژ .
ا.ت:آییییی سرررررم(با گریه و خون میامد)
جیمین:تازه اولشه ، میفهمی حالا
ا.ت:نه خواهش میکنم
*جیمین یه شلاق برداشت و به ا.ت میزد *
ا.ت:نه نه نهههههههه اآااااااااااایییییی
*بعد یه تیغ برداشت و به بدن ا.ت میکشید ، تمام بدنش خونی بود .ا.ت هم از کتک بیهوش شد .
جیمین:اجوما ، زنگ بزن دکتر بیاد
اجوما:چ چشم هق هق هق
*مکالمه *
اجوما:الو
دکتر :بفرمایید
اجوما:سریع به این آدرسی که میگم بیاد .
اجوما:خیابان سئول ، کوچه بی تی اس ، پلاک هفت
دکتر :الان میام
*پایان مکالمه*
خ.ج:شوگا
شوگا:جونم بیبی
خ.ج:چرا دارم حس میکنم داره تو خونه ی جیمین داره واسه ا.ت اتفاقی می افته؟
شوگا:میخوای بریم خونشون
خ.ج:آره آره بریم
شوگا:برو حاظر شو
خ.ج:باش
ا.ت:هعیی
اجوما:متاسفم عزیزم ، بگذریم ، برو تو حیات ، شاید حالت یکم بهتر شه عزیزم 🐾💜
ا.ت:باشه
*ویو ا.ت*
اجوما ، خیلی مهربونه ، بهم گفتش که برم تو حیات شاید حالم بهتر شه ، رفتم تو حیات که یهو ..... صدای زنگ در خونه رو شنیدم ، اجوما اومد در رو باز کرد، یه دختره که کلی تیپ زده بود اومد تو خونع .
لنا:سلام اجوما
اجوما:سلام عزیزم
لنا:ددیم کوش
اجوما:داخلن
لنا:خب باشه
لنا:این دختره کیه
ا.ت:من ا.ت هستم (سرد و با حسودی)
لنا:مگه من از تو پرسیدم
اجوما:ایشون ا.ت همسر آقای جیمین هست
لنا:خب بابا
*ویو لنا*
رفتم تو خونه که با اون دختره بیریخت مواجه شدم ، واقعا جیمین با این ازدواج کرده اَیی .
ا.ت:جیمین
جیمین:ها
ا.ت:یه دختره اومده به تو میگه ددی
جیمین:به تو ربطی نداره ، بعدشم باهاش درست حرف میزنی.
ا.ت:باش
*لنا اومد تو خونه*
لنا :سلام ددی
جیمین:سلام بیبی
لنا:دلم واسه لبات تنگ شده
جیمین:بیا جلو
*همو بوسیدن *
ا.ت:اجوما
اجوما:جانم
ا.ت:بیا منو تو بریم تو اتاق
اجوما:باشه عزیزم
جیمین:بیا اینجا بابا (سرد)
لنا:ددی واقعا با این هرزه ازدواج کردی؟
جیمین:مجبوری بود عشقم
لنا:از قیافش هم معلومه که هرزه است .
ا.ت:هرزه خودتی (داد)
جیمین:خفه شوووو
لنا:هق هق به من گ گفت هرز زه هق .
*لنا از خونه زد بیرون*
جیمین:الان باهات کاری میکنم که مرغ های آسمون به حالت گریه کنن(با داد)
ا.ت:نههههه
جیمین:نه و مرگگگگ ، الن میفهمی
اجوما:جیمیل خواهش میکنم نکن .
جیمین:تو دخالت نکن
جیمین:برو وسایل شکنجه رو بیارررر
جوما:جیمین نکن گناه دارههه نکن
جیمین:گفتم برو بیار
اجوما:ب باش شه
*ا.ت رو برد تو اتاق و سر ا.ت خورد به شوفاژ .
ا.ت:آییییی سرررررم(با گریه و خون میامد)
جیمین:تازه اولشه ، میفهمی حالا
ا.ت:نه خواهش میکنم
*جیمین یه شلاق برداشت و به ا.ت میزد *
ا.ت:نه نه نهههههههه اآااااااااااایییییی
*بعد یه تیغ برداشت و به بدن ا.ت میکشید ، تمام بدنش خونی بود .ا.ت هم از کتک بیهوش شد .
جیمین:اجوما ، زنگ بزن دکتر بیاد
اجوما:چ چشم هق هق هق
*مکالمه *
اجوما:الو
دکتر :بفرمایید
اجوما:سریع به این آدرسی که میگم بیاد .
اجوما:خیابان سئول ، کوچه بی تی اس ، پلاک هفت
دکتر :الان میام
*پایان مکالمه*
خ.ج:شوگا
شوگا:جونم بیبی
خ.ج:چرا دارم حس میکنم داره تو خونه ی جیمین داره واسه ا.ت اتفاقی می افته؟
شوگا:میخوای بریم خونشون
خ.ج:آره آره بریم
شوگا:برو حاظر شو
خ.ج:باش
۶.۵k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.