چن تا خط که دیگه این حرفارو نداره

- چن تا خط که دیگه این حرفارو نداره:))
نشسته بود لبِ پنجره و شهر و با سیگاری که دستش بود
چهره ی شهر و میکشید ..
خیلی دقیق انگار دستش مداده، با جزئیات میکشید
بهش گفتم چرا نرفتی هنر ؟ این جواب و بهم داد!
داد زد : اه آتیشِش تموم شد .. دیگه نمیشه کشید ..
یه سیگارِ دیگه روشن کرد یادش رفت نقاشیشو تموم کنه..
ادامه داد به سیگار کشیدنش !
- همیشه همین بوده، نصفه نیمه بودم:)) افکارم ، کارام، خودم نصفه نیمه بوده:)) ای بابا ..
پرت کرد سیگارو از پنجره پایین و
سرشو گرفت تو دستاش :)
میکوبید به سرش ! محکم ! خیلی محکم ..
زیر لب میگفت : چرا درست حسابی نگهش نداشتم؟
اون مال من بود .. کجاس الان ینی؟ کجایی لعنتی؟؟
رفتم دستشو گرفتم که نزنه .. دردش میومد عاخه..
- بابا بیخیال :)) این دردا که درد نیس :)))
عاره راست میگفت :) این دردا هیچ دردی ندارن !!
دیدگاه ها (۳)

یه روزی می‌فهمی که حضورت برای آدم‌ها ضرورت نیست، فوقش مصلحته...

کی‌ میگِه #گِریِه عَروس 👰 🏼 😿 تو شَبِ #عَروسے 👯 💃 🏻 😻 بِخاطِ...

دیوارهای کافه شاهد بودند که چقدر آمدم وبهشان زل زدم و تنهایی...

:/؟؟؟

تکپارتی تام

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط