* راه فرار *
* راه فرار *
#قسمت_۲
صبح شد و منم به زور پا شدم وسایلامونو جمع کردیم رفتیم به سوی مدرسه
به مدرسه که رسیدیم همه جمع شده بودن منتظر اوتوبوس بودن تا بیاد
کمی اونطرف تر....
توی چیکا : هی عینک من کوووو!!!
منگل : خاک تو سرت از من میپرسی؟ :|
توی چیکا : اخه دست تو بود....
منگل : چرا الکی حرف میزنی .__.
توی چیکا : پوکر*
منگل : پوکر تر*
یهو از پشتتشون چیکا با پیتزا پیتزا کنان میپره رو شون :|
منگل : بیشعور داری چه غلطی میکنی.______. گوشیم خورد شددددد!!!
چیکا : ._.
بانی : زل زدن به فاکسی*
فاکسی : ها ؟چیه !!
بانی : تو گرگی یا روباه ؟
فاکسی : .________.
بلاخره اتوبوس اومد و بچه مثل گله گاو میش رفتن تو بعد من اخر اخرا وایساده بودم
اسپرینگ : نگاهیدن* گرفتن یگه کیدی* گمشو بیا !
خب همه مثل ادم نشستن سر جاشون ._.
اتوبوس حرکت کرد
همینجوری داشت میرفت که یهو یه چیز عجیبی از پنحره دیدم....
یه دختر که خیلی شبیه.....
چشمم سیاه بود و بدنش خونی .....
یهو غیب شد ...
یاده دیشب افتادم ..... احساس میکنم یه چیزی اینجا درست نیست...
فردی : جیغ * بانی داری چه غلطی میکنی!!!
قهوه بانی چپه شده بود رو فرد
بانی : نهههههه !!!!واییی خدااا!!!! چراااا!!!؟؟
فردی : هوف -_- اشکال نداره خودم درستش میکنم خودتو نکش..
بانی : چیکار لباس تو دارم قهوم از دست رفتتتتتت :-: نوووو
فردی : |: .....
بیبی : حتمی بهمون خوش میگذره/^-^\ بزار ببینم چیزی رو جا نذاشتم ...
هی لحظه وایسین بطری آبم کجاست؟؟؟!!!
لفتی : ریختن اب رو سر بیبی * اینجا =^=
بیبی : هیییی! ._____.
لفتی: قیافشو! xD موش ابکشیده !
پاپت : بد بد نگاهیدن به لفتی *
یه ( میام تو حلقت ادم شی ای ) خاصی تو چشاشه :|
لفتی : تمرگیدن سر جام*
کندی بانی : هی اسپرینگ چیپس میخوری؟ عام.... اسپرینگ ؟
اسپرینگ : زل زدن به اسپرینگ ترپ*
اسپرینگ ترپ : اب خوردن*
اسپرینگ : *-*
کندی بانی : :| ....
چیکا : زدن زیر خنده*
چند دقیقه بعد.....
خانم مگی : خب بچه ها رسیدیم :)
همه پریدن بیرون ._.
توی چیکا : گذاشتن چمدون رو زمین*
هوف !... بلاخره تموم شد . چقد اینجا خوشمله *-*
منگل: البته یکمم .... •،-
من : اون اخر اخرا* با کله افتادن زمین*
دارک بلک: دراز کردن دستم * کمک نمی خوام ؟^-^
عام.. گرفتن دستش* ممنون :>
دارک بلک : خواهش من دارم بلک هستم به پارک جنگلی صبح تاریک خوش اومدی ^-^
من : منم کِیدی هستم خوشبختم ^-^
دارک بلک : عام.. من باید برم کاری داشتی من تو چادر بزرگ سبزم ^-^
من : اوه حتمی بای •~•
نگاهیدن به پشت سرم* پشت درختا یکی قایم شده بود رفتم طرفش که.....
تا قسمت ۳ ..... :)
#قسمت_۲
صبح شد و منم به زور پا شدم وسایلامونو جمع کردیم رفتیم به سوی مدرسه
به مدرسه که رسیدیم همه جمع شده بودن منتظر اوتوبوس بودن تا بیاد
کمی اونطرف تر....
توی چیکا : هی عینک من کوووو!!!
منگل : خاک تو سرت از من میپرسی؟ :|
توی چیکا : اخه دست تو بود....
منگل : چرا الکی حرف میزنی .__.
توی چیکا : پوکر*
منگل : پوکر تر*
یهو از پشتتشون چیکا با پیتزا پیتزا کنان میپره رو شون :|
منگل : بیشعور داری چه غلطی میکنی.______. گوشیم خورد شددددد!!!
چیکا : ._.
بانی : زل زدن به فاکسی*
فاکسی : ها ؟چیه !!
بانی : تو گرگی یا روباه ؟
فاکسی : .________.
بلاخره اتوبوس اومد و بچه مثل گله گاو میش رفتن تو بعد من اخر اخرا وایساده بودم
اسپرینگ : نگاهیدن* گرفتن یگه کیدی* گمشو بیا !
خب همه مثل ادم نشستن سر جاشون ._.
اتوبوس حرکت کرد
همینجوری داشت میرفت که یهو یه چیز عجیبی از پنحره دیدم....
یه دختر که خیلی شبیه.....
چشمم سیاه بود و بدنش خونی .....
یهو غیب شد ...
یاده دیشب افتادم ..... احساس میکنم یه چیزی اینجا درست نیست...
فردی : جیغ * بانی داری چه غلطی میکنی!!!
قهوه بانی چپه شده بود رو فرد
بانی : نهههههه !!!!واییی خدااا!!!! چراااا!!!؟؟
فردی : هوف -_- اشکال نداره خودم درستش میکنم خودتو نکش..
بانی : چیکار لباس تو دارم قهوم از دست رفتتتتتت :-: نوووو
فردی : |: .....
بیبی : حتمی بهمون خوش میگذره/^-^\ بزار ببینم چیزی رو جا نذاشتم ...
هی لحظه وایسین بطری آبم کجاست؟؟؟!!!
لفتی : ریختن اب رو سر بیبی * اینجا =^=
بیبی : هیییی! ._____.
لفتی: قیافشو! xD موش ابکشیده !
پاپت : بد بد نگاهیدن به لفتی *
یه ( میام تو حلقت ادم شی ای ) خاصی تو چشاشه :|
لفتی : تمرگیدن سر جام*
کندی بانی : هی اسپرینگ چیپس میخوری؟ عام.... اسپرینگ ؟
اسپرینگ : زل زدن به اسپرینگ ترپ*
اسپرینگ ترپ : اب خوردن*
اسپرینگ : *-*
کندی بانی : :| ....
چیکا : زدن زیر خنده*
چند دقیقه بعد.....
خانم مگی : خب بچه ها رسیدیم :)
همه پریدن بیرون ._.
توی چیکا : گذاشتن چمدون رو زمین*
هوف !... بلاخره تموم شد . چقد اینجا خوشمله *-*
منگل: البته یکمم .... •،-
من : اون اخر اخرا* با کله افتادن زمین*
دارک بلک: دراز کردن دستم * کمک نمی خوام ؟^-^
عام.. گرفتن دستش* ممنون :>
دارک بلک : خواهش من دارم بلک هستم به پارک جنگلی صبح تاریک خوش اومدی ^-^
من : منم کِیدی هستم خوشبختم ^-^
دارک بلک : عام.. من باید برم کاری داشتی من تو چادر بزرگ سبزم ^-^
من : اوه حتمی بای •~•
نگاهیدن به پشت سرم* پشت درختا یکی قایم شده بود رفتم طرفش که.....
تا قسمت ۳ ..... :)
۳.۲k
۲۶ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.