پارت ۷ رمان cool girls
پارت ۷ رمان cool girls
(لیسا)بابام اومد تو اتاق و گفتش مگه نمیخای خواننده شی از حرف یهویی بابا تعجب کردم که بابا گفتش چن روز پیش اخبار اعلام کرده بود که یه گروه خوانندگی ایرانی کره ای میخواد ساخته بشه باید برای وارد شدن درش برن تست بدن قیافم قرمز شده بود از عصبانیت از طرف دیگه هیجان داشتم رو به بابا گفتم یعنی الان باید اینو بم بگی بابا گفتش خب هر وقت میخاستم بهت بگم دلم بهم میگفت نگو ، ممنون ددی جونم بعدم لباسامو پوشیدم به ادرسی که بابا داده بود رسیدم رو به زنه گفتم میشه من برم تو و تست بدم از شانسم خلوت خلوت بود گفتش اوکی برو رفتم یه متنی که خودم خیلی روش کار کرده بودم و خوندم(رپ بودا) مربیا بلند شدنو گفتن عالی بودش همه یه چیزایی گفتن خلاصه خعلی خوشحال بودم از مکان اومدم بیرون با مامانم که حرف زدم مشغول شدم یهو فرمون و ول کردم فرمون چپ شد و به یه درخت خورد.. چه نور وحشتناکی الان من کجام تو ماشین بودم یه پسره اومد بالاسرم (یری)باورم نمیشد اینقدر استقبال داشت البته من و سولی اونکی دختره بودیم تو گروه امروز باید میرفتیم میخواستن باهامون حرف بزنن باورم نمیشد الان من عضو یه گروهم که میره به کره عالیهـــ حسابی میتونم اهنگایی که ساختم و به چشم مردم برسونم اون روز که اون دوتارو دیدم حدس میزدم یکیشون رپر باشه اونکی وکال اما اون دختره سولی که کلا یه تختش کم بود رفتم به سمت مرکز خرید وسایل شام و خریدم و به سمت خونه راه افتادم خوبیه خونه مستقل اینه که همیشه همه کارش خودتی لباسامو عوض کردمو خمیر پیتزا رو اماده کردم و وسایل رو روش اضافه کردم گذاشتم تو فر از اون طرف تا اون اماده بشه خیلیه تو یه جا پفیلا ریختم و سریالی که مورد نظر گرفته بودمو برداشتم و گذاشتم اسمش مکمل عشق بود الان قسمت ۶ بودم عالی بودش تا اینکه رفتم پیتزا رو در اوردم و نشستم رو میز و شروع کردم خوردن که یهو دیدم همسترام و گربه هام و سگم اومدن دورم وایـــ یا خدا باید الان به همشون غذا بدمـــــ (سولی) از مربی ادرس خونه یری رو گرفتم میدونستم الان خونس رفتم در زدم دیدم اومد یه همسترم رو شونه اش بود من و که دید تعجب کرد با نیش بازم سلام کردم و گفتم می فرمایم تو اونم سرش تکون داد و رفت تو عاشق این مهمون نوازی فوق العادشم من دیه رفتم تو سالن وای چه سالن قشنگی همه جاش ابی بود که یهو با یه صدا افکاراتم و بهم ریخت ازم خواست بشینم چن تا تیکه پیتزا برام اورد و نوشابه برام اورد گفت همین الان خودم درست کردم ایول خیلی وقت بود نخورده بودم با اشتها شروع کردم خوردن ۲ تا دونه خوردم سیر شدم به شکمم دست زدم و رو بهش گفتم وای مرسی سیر شدم اونم گفتش توام مث من خیلی کم میخوری یهو پاپیش اومد روم نشست گرفت خوابید از سر کرم ریزی یه جیغ..
(لیسا)بابام اومد تو اتاق و گفتش مگه نمیخای خواننده شی از حرف یهویی بابا تعجب کردم که بابا گفتش چن روز پیش اخبار اعلام کرده بود که یه گروه خوانندگی ایرانی کره ای میخواد ساخته بشه باید برای وارد شدن درش برن تست بدن قیافم قرمز شده بود از عصبانیت از طرف دیگه هیجان داشتم رو به بابا گفتم یعنی الان باید اینو بم بگی بابا گفتش خب هر وقت میخاستم بهت بگم دلم بهم میگفت نگو ، ممنون ددی جونم بعدم لباسامو پوشیدم به ادرسی که بابا داده بود رسیدم رو به زنه گفتم میشه من برم تو و تست بدم از شانسم خلوت خلوت بود گفتش اوکی برو رفتم یه متنی که خودم خیلی روش کار کرده بودم و خوندم(رپ بودا) مربیا بلند شدنو گفتن عالی بودش همه یه چیزایی گفتن خلاصه خعلی خوشحال بودم از مکان اومدم بیرون با مامانم که حرف زدم مشغول شدم یهو فرمون و ول کردم فرمون چپ شد و به یه درخت خورد.. چه نور وحشتناکی الان من کجام تو ماشین بودم یه پسره اومد بالاسرم (یری)باورم نمیشد اینقدر استقبال داشت البته من و سولی اونکی دختره بودیم تو گروه امروز باید میرفتیم میخواستن باهامون حرف بزنن باورم نمیشد الان من عضو یه گروهم که میره به کره عالیهـــ حسابی میتونم اهنگایی که ساختم و به چشم مردم برسونم اون روز که اون دوتارو دیدم حدس میزدم یکیشون رپر باشه اونکی وکال اما اون دختره سولی که کلا یه تختش کم بود رفتم به سمت مرکز خرید وسایل شام و خریدم و به سمت خونه راه افتادم خوبیه خونه مستقل اینه که همیشه همه کارش خودتی لباسامو عوض کردمو خمیر پیتزا رو اماده کردم و وسایل رو روش اضافه کردم گذاشتم تو فر از اون طرف تا اون اماده بشه خیلیه تو یه جا پفیلا ریختم و سریالی که مورد نظر گرفته بودمو برداشتم و گذاشتم اسمش مکمل عشق بود الان قسمت ۶ بودم عالی بودش تا اینکه رفتم پیتزا رو در اوردم و نشستم رو میز و شروع کردم خوردن که یهو دیدم همسترام و گربه هام و سگم اومدن دورم وایـــ یا خدا باید الان به همشون غذا بدمـــــ (سولی) از مربی ادرس خونه یری رو گرفتم میدونستم الان خونس رفتم در زدم دیدم اومد یه همسترم رو شونه اش بود من و که دید تعجب کرد با نیش بازم سلام کردم و گفتم می فرمایم تو اونم سرش تکون داد و رفت تو عاشق این مهمون نوازی فوق العادشم من دیه رفتم تو سالن وای چه سالن قشنگی همه جاش ابی بود که یهو با یه صدا افکاراتم و بهم ریخت ازم خواست بشینم چن تا تیکه پیتزا برام اورد و نوشابه برام اورد گفت همین الان خودم درست کردم ایول خیلی وقت بود نخورده بودم با اشتها شروع کردم خوردن ۲ تا دونه خوردم سیر شدم به شکمم دست زدم و رو بهش گفتم وای مرسی سیر شدم اونم گفتش توام مث من خیلی کم میخوری یهو پاپیش اومد روم نشست گرفت خوابید از سر کرم ریزی یه جیغ..
۱۲.۹k
۲۸ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.