پارت ۶ رمان cool girls
پارت ۶ رمان cool girls
(سهون) وای بازم گروه دختر اهـــ چندشا چن تا جلف کم نبود بازم اضافه شد اخباری که من دیدم میگفت گروهه ایرانی کره ایه هه اینام چن تا اضافه باز باید تحملشون کنم(خب پسرم ب ت چ) از فکر این موضوع نفرت انگیز اومدم بیرون و به سمت ماشینم رفتم و به را افتادم خدا میدونه تو این خیابونا چه چیزا میگزره که ایقدر شلوغه استپ کردم فکر کردم دعوایی چیزیه اما دیدم با تمام تعجب یدونه کاغذ کوچیک اونجا چسبیده شده و همه مردم دورش جمع شدن اخیش کسی نشناختتم نزدیک تر رفتم ای خدا من چه کاری در زندگانی تو کردم این بلای اسمانی رو نازل کردی رو سر من اخه (کاغذ در مورد همون گروهه دختراس) هعیـــ بدو بدو رفتم به سمت ماشینم که یهو انگاری چن نفر متوجه شدن تا بخودشون بیان گاز دادم و رفتم ، رفتم زیر دوش اب داغ انگار یه ارامش خاصی گرفتم رئیس انگ بهم گفته بود چن ماه دیه باید شمارو با چن نفر اشنا کنم خیلی کنجکاو بودم هی ایکاش میتونستم به پسرا بگم که من اوقات فراغتم و کجا و میرم و چیکار میکنم
حیف الانم دیگه نمیتونم(کوکی) هیـــ خوداااا جیمینــ اون تاس و پس بده وگرنه میکنمش تو حلقومت
جیمین. عه جدا بیا بکنش حالا اون بدو من بدو اون بدو من بدو تا که جیمین با سر خورد به اتاق شوگا هیونگ واعی جیمین خودم گور به گورت میکنم جیمین با سری که بالاش کبود شده بود برگشت گفت کوکی بیا یخورده شوگا هیونگ و اذیت کنیم مطمئنم الان خوابیده گفتم چیکار کنیم گفت برو بریم اشپزخونه رفتیم ابجوش داخل یه جا ریخایم توش یخوره سس گوجه و کالباس و فلفل و کیوی ریختیم بعد جیمین رفت شکر اورد توش و پر کرد همش زد ایـــ (این بلا سر من اومده) بعد ماده مث یه خمیر شده بود برداشتش رفتیم تو اتاقش و براش سیبیل کشیدیم و رژ لب و سایه کشیدیم براش خنده داشتم غش میکردم رفتیم بیرون داشتیم با هم ظرفایی که کثیف کردیمو میشستم که یهو داد یکی در اومد (شوگا) صورتم خیلی خارش میکرد بلند شدمو به سمت اینه رفتم چیـــ مطمئنم جیمین و کوکی احمق این کار و کردم من حساب دو تارو میرسم شوخیشون گرفته میدونن بدم مبادا انگار صورت من خمیر پیتزاس روش مواد ریختن یه دادی کشیدم که خودم ترسیدم بلند شدمو یه نگاه به بالا تنه ی لختم کردم فقد یه شلوارک پوشیده بودم عیبی نداره فقد ماییم دیه رفتم از در بیرون فک میکنن نمیدونم کجا قایم شدن یکیشون رفته تو کابینت اونکی هم تو کمد دیواری منگلن دیه زود جنبیدم و در کابینت و وا کردم کوکی تا خواست پاشه افتاد از کابینت بیرون هعیــ از اونطرف جیمین از دستم قسر رفت و بدو بدو رفت تو اتاقش و درم بست دیوانه حالا من بدون جونگ کوک بدو تا اخر سر گرفتمش شیری که از یخچال برداشته بودم و گر بود تا اخر ریختم تو دهنش...
(سهون) وای بازم گروه دختر اهـــ چندشا چن تا جلف کم نبود بازم اضافه شد اخباری که من دیدم میگفت گروهه ایرانی کره ایه هه اینام چن تا اضافه باز باید تحملشون کنم(خب پسرم ب ت چ) از فکر این موضوع نفرت انگیز اومدم بیرون و به سمت ماشینم رفتم و به را افتادم خدا میدونه تو این خیابونا چه چیزا میگزره که ایقدر شلوغه استپ کردم فکر کردم دعوایی چیزیه اما دیدم با تمام تعجب یدونه کاغذ کوچیک اونجا چسبیده شده و همه مردم دورش جمع شدن اخیش کسی نشناختتم نزدیک تر رفتم ای خدا من چه کاری در زندگانی تو کردم این بلای اسمانی رو نازل کردی رو سر من اخه (کاغذ در مورد همون گروهه دختراس) هعیـــ بدو بدو رفتم به سمت ماشینم که یهو انگاری چن نفر متوجه شدن تا بخودشون بیان گاز دادم و رفتم ، رفتم زیر دوش اب داغ انگار یه ارامش خاصی گرفتم رئیس انگ بهم گفته بود چن ماه دیه باید شمارو با چن نفر اشنا کنم خیلی کنجکاو بودم هی ایکاش میتونستم به پسرا بگم که من اوقات فراغتم و کجا و میرم و چیکار میکنم
حیف الانم دیگه نمیتونم(کوکی) هیـــ خوداااا جیمینــ اون تاس و پس بده وگرنه میکنمش تو حلقومت
جیمین. عه جدا بیا بکنش حالا اون بدو من بدو اون بدو من بدو تا که جیمین با سر خورد به اتاق شوگا هیونگ واعی جیمین خودم گور به گورت میکنم جیمین با سری که بالاش کبود شده بود برگشت گفت کوکی بیا یخورده شوگا هیونگ و اذیت کنیم مطمئنم الان خوابیده گفتم چیکار کنیم گفت برو بریم اشپزخونه رفتیم ابجوش داخل یه جا ریخایم توش یخوره سس گوجه و کالباس و فلفل و کیوی ریختیم بعد جیمین رفت شکر اورد توش و پر کرد همش زد ایـــ (این بلا سر من اومده) بعد ماده مث یه خمیر شده بود برداشتش رفتیم تو اتاقش و براش سیبیل کشیدیم و رژ لب و سایه کشیدیم براش خنده داشتم غش میکردم رفتیم بیرون داشتیم با هم ظرفایی که کثیف کردیمو میشستم که یهو داد یکی در اومد (شوگا) صورتم خیلی خارش میکرد بلند شدمو به سمت اینه رفتم چیـــ مطمئنم جیمین و کوکی احمق این کار و کردم من حساب دو تارو میرسم شوخیشون گرفته میدونن بدم مبادا انگار صورت من خمیر پیتزاس روش مواد ریختن یه دادی کشیدم که خودم ترسیدم بلند شدمو یه نگاه به بالا تنه ی لختم کردم فقد یه شلوارک پوشیده بودم عیبی نداره فقد ماییم دیه رفتم از در بیرون فک میکنن نمیدونم کجا قایم شدن یکیشون رفته تو کابینت اونکی هم تو کمد دیواری منگلن دیه زود جنبیدم و در کابینت و وا کردم کوکی تا خواست پاشه افتاد از کابینت بیرون هعیــ از اونطرف جیمین از دستم قسر رفت و بدو بدو رفت تو اتاقش و درم بست دیوانه حالا من بدون جونگ کوک بدو تا اخر سر گرفتمش شیری که از یخچال برداشته بودم و گر بود تا اخر ریختم تو دهنش...
۱۰.۲k
۲۸ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.