جهنم من با او 🍷فصل 1
جهنم من با او 🍷فصل 1
# پارت ۲
ویو ا.ت : که باز اونو دیدم وارد کلاس شدیم .... استاد گفتن خودمونو معرفی کنیم
ا.ت : سلام من شی ا.ت هستم از دیدنتون خوشبختم
یونهی : سلام من لی یونهی هستم خوشبختم
کوک : خانم شی چرا رنگ موهات این رنگیه ؟
همه : ( خنده )
ا.ت : ( پوزخند ) میدونی فک کنم تو هم مثل بعضی از حیونا مشکل تشخیص رنگ داری ... آیا شما از آن ها هستید ؟
همه : از خنده روکوع سجده رو یه جا رفتن
ویو ا.ت : جوری گفتم که حتی استادم خندش گرفت به زور خندش رو جمع کرد و بهم گفت ....
استاد : خب میتونی بری پیش تهیونگ بشینی یونهی تو هم پیش کوک
ا.ت و یونهی : چشم
ویو ا.ت : وایییی خدا باید تحملش کنم چطورررررررر
☆ پرش زمانی به پایان زنگ اول
ویو ا.ت : با یونهی میخواستیم بریم که یه دختر اومد سمتمون
سوجیا ( سو جی هه ) : سلام میتونم باهاتون دوست شم ؟ من کیم سو جی هه هستم
ا.ت و یونهی : خوشبختیم حتما
ویی ا.ت : با هم رفتیم و غذامون رو گرفتیم و نشستیم پای میز داشتیم صحبت میکردیم که یونهی گف ....
یونهی : من برم دستشویی بیام ...
ا.ت و سوجیا : اوکی
ویو ا.ت : یه مدت گذشت ولی یونهی نیومد نگران شدم پاشدم برم دنبالش که یه دفعه یکی از دخترا جیغ جیغ کنان اومد....
دختره : جیغغغغغغغغغغ سالن .... سا...سالن ورزشگاه تهیونگ و رفیقاش دارن یکی رو میزنن جیغغغغ
سوجیا : یا خدا ا.ت پاشو بریم
ا.ت : چی شده مگه ؟
سوجیا : ببین تهیونگ و کوک و جیمین اونجا دشمناشون رو اذیت میکنن و آبروشو به کل میبرن بیا بریم ببینیم کیه ؟
ویو ا.ت : رفتیم ببینیم کیه
☆ همون لحظه در سالن ورزش
تهیونگ : بست نیس دختر جون آبروی تو و دوستت رو میبرم
یونجی : نه تورو خدا ... حق...کاری با ا.ت نداشته باش ...حق ... هر کاری بگی میکنم لطفا ( گریه )
تهیونگ : عهههه پس لباساتو دربیار
کوک : ته این زیاده رویه نکن
تهیونگ : ببند
کوک : تهیونگ بس کن همچین نکن
تهیونگ : خفه شوووو ( عصبی )
ویو یونهی : اومدم دکمه های لباسم رو در بیارم که یکی داد زد
ا.ت : صبر کن یونهی ....
ویی ا.ت : رفتیم اونجا بچههارو زدم کنار رفتم جلو که با حرفای تهیونگ خون به مغزم نرسید .....
# پارت ۲
ویو ا.ت : که باز اونو دیدم وارد کلاس شدیم .... استاد گفتن خودمونو معرفی کنیم
ا.ت : سلام من شی ا.ت هستم از دیدنتون خوشبختم
یونهی : سلام من لی یونهی هستم خوشبختم
کوک : خانم شی چرا رنگ موهات این رنگیه ؟
همه : ( خنده )
ا.ت : ( پوزخند ) میدونی فک کنم تو هم مثل بعضی از حیونا مشکل تشخیص رنگ داری ... آیا شما از آن ها هستید ؟
همه : از خنده روکوع سجده رو یه جا رفتن
ویو ا.ت : جوری گفتم که حتی استادم خندش گرفت به زور خندش رو جمع کرد و بهم گفت ....
استاد : خب میتونی بری پیش تهیونگ بشینی یونهی تو هم پیش کوک
ا.ت و یونهی : چشم
ویو ا.ت : وایییی خدا باید تحملش کنم چطورررررررر
☆ پرش زمانی به پایان زنگ اول
ویو ا.ت : با یونهی میخواستیم بریم که یه دختر اومد سمتمون
سوجیا ( سو جی هه ) : سلام میتونم باهاتون دوست شم ؟ من کیم سو جی هه هستم
ا.ت و یونهی : خوشبختیم حتما
ویی ا.ت : با هم رفتیم و غذامون رو گرفتیم و نشستیم پای میز داشتیم صحبت میکردیم که یونهی گف ....
یونهی : من برم دستشویی بیام ...
ا.ت و سوجیا : اوکی
ویو ا.ت : یه مدت گذشت ولی یونهی نیومد نگران شدم پاشدم برم دنبالش که یه دفعه یکی از دخترا جیغ جیغ کنان اومد....
دختره : جیغغغغغغغغغغ سالن .... سا...سالن ورزشگاه تهیونگ و رفیقاش دارن یکی رو میزنن جیغغغغ
سوجیا : یا خدا ا.ت پاشو بریم
ا.ت : چی شده مگه ؟
سوجیا : ببین تهیونگ و کوک و جیمین اونجا دشمناشون رو اذیت میکنن و آبروشو به کل میبرن بیا بریم ببینیم کیه ؟
ویو ا.ت : رفتیم ببینیم کیه
☆ همون لحظه در سالن ورزش
تهیونگ : بست نیس دختر جون آبروی تو و دوستت رو میبرم
یونجی : نه تورو خدا ... حق...کاری با ا.ت نداشته باش ...حق ... هر کاری بگی میکنم لطفا ( گریه )
تهیونگ : عهههه پس لباساتو دربیار
کوک : ته این زیاده رویه نکن
تهیونگ : ببند
کوک : تهیونگ بس کن همچین نکن
تهیونگ : خفه شوووو ( عصبی )
ویو یونهی : اومدم دکمه های لباسم رو در بیارم که یکی داد زد
ا.ت : صبر کن یونهی ....
ویی ا.ت : رفتیم اونجا بچههارو زدم کنار رفتم جلو که با حرفای تهیونگ خون به مغزم نرسید .....
۵.۷k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.