ردانگشت تو برگودی فنجان من است

ردانگشتِ تو برگودیِ فنجان من است
از کجا دست به آینده‌ی فــالم بـــردی

همه دیدنـــد که یک سیبِ معلق دارم
لعنتی پیش خودم زیـــر سوالم بردی

#علیرضا_آذر
دیدگاه ها (۳)

بشدی وُ دل ببردی وُ به دست غم سپردیشب و روز در خیالی و ندانم...

چو برگ سبـــــز کز باد خــــزانی زرد می‌گرددنشیند هر که با م...

چشم و ابروی خشن از بس که می آید به توگاهی آدم عاشق نامهربانی...

هزار سالپیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشنددلتنگ تو بودمان...

عاشقانه های شبنم

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط