هزار سال

هزار سال
پیش از آنکه جاده را رفتن آموخته باشند
دلتنگ تو بودم
انگار هزار سال منتظر بودم
بیایی پشت پنجره ی اتوبوس
برایم دست تکان بدهی،
تا این شعر را برایت بنویسم.


#لیلاکردبچه
دیدگاه ها (۳)

چشم و ابروی خشن از بس که می آید به توگاهی آدم عاشق نامهربانی...

ردانگشتِ تو برگودیِ فنجان من استاز کجا دست به آینده‌ی فــالم...

Keep calm and it's #dana_kavav 😍 😍 😍

چشمـانِ تـو در عکـس هایـت تـر بیـافتـد،هی نقطـه ضعفـت دسـتِ ...

امشباز دنیا یک پنجره ی نیمه بازرو به مهتاب میخواهم!که دست عط...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

عشق یا نفرت پارت ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط