عشق پنهان
پارت 8
#لیسا
که یهو اومد کنارم دراز کشید فک کم هیچی تنش نبود چون از گرمای تنش داشتم گر میگرفتم واقعا احساس خوبی بود...اه من چم شده خدایا من چم شده اه خودم رو جنینی وار بغل کردم که کوک از پشت بغلم کرد و این واقعا خوب بود..لیسا لطفا فق امشب به این فکر نکن کی هستی به هیچی فکر نکن .....تو همین فکر ها بودم که کمکم تو اون بغل گرم خوابمم برد....
#جیسو
واقعا نگران لیسا بودم نه تماسی نه پیامی هیچی رو جواب نمیداد هیچ کدوم مون نخوابیده بودیم که یهو جنی با اسم اصلیم صدام زد
جنی:یوری
من:یااا جنی با این اسم صدام نکن لو میریم.
رزی:راست میگه گایز لطفا با اسم های دیگه مون همدیگه رو صدا میکنیم ...ولی لیسا چرا جواب گوشیش رو نمیده واقعا دارم دیونه میشم ایششش ایگوووو...
من:رزی راستی تو شماره هیچ یک از پسر های باند پارک سوکجین اینا رو داری
رزی:اممم فکر کنم داشته باشم وایسا نگاه کنم
من:اوکی،جنی تو چی؟
جنی:من امشب شماره یکی شون رو گرفتم
من:واقعااا پس بهش زنگ بزن
رزی:ولی جیسو لیسا گفت که هیچ وقت کار احمقانه ای نکنید
جنی:دقیقا راست میگه گفت کار احمقانه ای نکنید شاید این کار خوب نباشه
جیسو:بچها ساکت باشید اگه چیزیش شده باشه چی اگه اگه خدای نکرده مرده باشه چی پس زنگ بزنید اونجا بگید که دوربین های مخفی خونه رو نگاه کنن
رزی:جنی زنگ بزن تنها چاره ای که داریم اینه...
من:راست میگه زنگ بزن
جنی:باشه وایستید
جنی داشت شماره رو پیدا میکرد که یه مسیج برام اومد زود بازش کردم شماره ناشناس اه دوباره تهیدید به زیر خواب بودن ایشش بدم میاد ولی بازم بازش کردم که چشمام اندازه توپ بسکتبال شد...
من:چییییی،لیساااااااا با کی خوابیدهههههههه
جنی:چیشدههههه یااا جیسووووو مرض گرفتی خدایششش
رزی:چیشده.جیسو چیشده میگی یا نه؟
من:دخترا لیسا با جونگ کوک خوابیدن.
جنی:خب که چی؟
رزی:خب چه بهتر جونگ کوک عاشقش میشه و بهتر میتونیم مدرک ازش گیر بیاریم.
من:امممم راست میگید ولی .یه حس بدی دارم....ولی ولش کنید مهم نی ......بریم بیرون به یکی از پسرا زنگ بزن بریم بار خیلی وقته نرفتیم خاک تو سرتون.
جنی:خوب من لباس ندارم...
تو ماشین داشتیم میرفتیم به طرف بار گوشیم زنگ خورد بهش نگا کردم دیدم بم بمه زود برش داشتم و ظبط رو کم کردم...
من:الو
بم بم:.....
من:خب ببین خونه جونگ کوکه...
بم بم:.....
من:چرا عصبی میشی نگران نباش
بم بم:.....
من:باشه باشه برو بیارش بای..
نیم ساعت بعد..
وارد بار شدیم و یه جای خوب پیدا کردیم که دیدم ستا پسر اونجا وایستادن...
داشتیم ابجو میخوردیم که چنتا پسر اومدن رو میز مون و این جور چیزا که یهو یه پسر میز جلو مون رو یجوری بلند کرد که چهار ستون بدنم لرزید اومدن سمت ما و ................
ادامه دارد....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#لیسا
که یهو اومد کنارم دراز کشید فک کم هیچی تنش نبود چون از گرمای تنش داشتم گر میگرفتم واقعا احساس خوبی بود...اه من چم شده خدایا من چم شده اه خودم رو جنینی وار بغل کردم که کوک از پشت بغلم کرد و این واقعا خوب بود..لیسا لطفا فق امشب به این فکر نکن کی هستی به هیچی فکر نکن .....تو همین فکر ها بودم که کمکم تو اون بغل گرم خوابمم برد....
#جیسو
واقعا نگران لیسا بودم نه تماسی نه پیامی هیچی رو جواب نمیداد هیچ کدوم مون نخوابیده بودیم که یهو جنی با اسم اصلیم صدام زد
جنی:یوری
من:یااا جنی با این اسم صدام نکن لو میریم.
رزی:راست میگه گایز لطفا با اسم های دیگه مون همدیگه رو صدا میکنیم ...ولی لیسا چرا جواب گوشیش رو نمیده واقعا دارم دیونه میشم ایششش ایگوووو...
من:رزی راستی تو شماره هیچ یک از پسر های باند پارک سوکجین اینا رو داری
رزی:اممم فکر کنم داشته باشم وایسا نگاه کنم
من:اوکی،جنی تو چی؟
جنی:من امشب شماره یکی شون رو گرفتم
من:واقعااا پس بهش زنگ بزن
رزی:ولی جیسو لیسا گفت که هیچ وقت کار احمقانه ای نکنید
جنی:دقیقا راست میگه گفت کار احمقانه ای نکنید شاید این کار خوب نباشه
جیسو:بچها ساکت باشید اگه چیزیش شده باشه چی اگه اگه خدای نکرده مرده باشه چی پس زنگ بزنید اونجا بگید که دوربین های مخفی خونه رو نگاه کنن
رزی:جنی زنگ بزن تنها چاره ای که داریم اینه...
من:راست میگه زنگ بزن
جنی:باشه وایستید
جنی داشت شماره رو پیدا میکرد که یه مسیج برام اومد زود بازش کردم شماره ناشناس اه دوباره تهیدید به زیر خواب بودن ایشش بدم میاد ولی بازم بازش کردم که چشمام اندازه توپ بسکتبال شد...
من:چییییی،لیساااااااا با کی خوابیدهههههههه
جنی:چیشدههههه یااا جیسووووو مرض گرفتی خدایششش
رزی:چیشده.جیسو چیشده میگی یا نه؟
من:دخترا لیسا با جونگ کوک خوابیدن.
جنی:خب که چی؟
رزی:خب چه بهتر جونگ کوک عاشقش میشه و بهتر میتونیم مدرک ازش گیر بیاریم.
من:امممم راست میگید ولی .یه حس بدی دارم....ولی ولش کنید مهم نی ......بریم بیرون به یکی از پسرا زنگ بزن بریم بار خیلی وقته نرفتیم خاک تو سرتون.
جنی:خوب من لباس ندارم...
تو ماشین داشتیم میرفتیم به طرف بار گوشیم زنگ خورد بهش نگا کردم دیدم بم بمه زود برش داشتم و ظبط رو کم کردم...
من:الو
بم بم:.....
من:خب ببین خونه جونگ کوکه...
بم بم:.....
من:چرا عصبی میشی نگران نباش
بم بم:.....
من:باشه باشه برو بیارش بای..
نیم ساعت بعد..
وارد بار شدیم و یه جای خوب پیدا کردیم که دیدم ستا پسر اونجا وایستادن...
داشتیم ابجو میخوردیم که چنتا پسر اومدن رو میز مون و این جور چیزا که یهو یه پسر میز جلو مون رو یجوری بلند کرد که چهار ستون بدنم لرزید اومدن سمت ما و ................
ادامه دارد....
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۱۵.۸k
۲۲ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.