چند پارتی(درخواستی)p1
P1
#تک_پارتی
#درخواستی
#هیونجین
&وقتی قلدرت بود ولی...&
علامت ا.ت+ علامت هیونجین_
ویو ا.ت؛
با سوزش شکمت چشماتو محکم رو هم فشرده و زود از صندلی بلند شدی دستتو بردی بالا که استاد متوجه تو شد و مکث کرد..
استاد:چیشده ا.ت؟
با گفتن اسمت تمامی سالن و به خصوص قلدر چندین سالهات برگشته و به تو خیره شدن..
همینطور که دستتو رو شکمت میفشردی با درد زیر لبت نالیدی..
+می..شه برم بیرون؟
استاد که متوجه حال بدت شده بود زود سری تکون داد که تو به سمت در رفتی و ازش خروج شدی با تمام توانت خودتو به سرویس بهداشتی رسوندی و وقتی رسیدی وارد یکی از آنها شده و درو قفل کردی!
زود دکمه های لباستو باز کردی و به شکمت که سوخته بود نگاه کردی حالا بغض جلوی تمام اون دردای شکمت رو گرفته بود..
+لع...نت..بهت...لعنت بهت هیونجین!
دوباره دکمه های لباستو بستی و نشستی زمین حالا به اشکات اجازه ریختنو مثل بارون که دلتنگ زمین بود دادی!
+آخه...آخه...هققق...مگه...من..چه...گناهی هقققق کردم...!
کمی مکث کردی ولی با یادآوری دوباره حسای بی خودیت به هیونجین دوباره اشکاتو ریختی!
+ هوانگگگگگ هیونجین آخهههه چراااا بایدددد عاشققق یه روانییی مثل تو بشم منننن!!(داد نسبتا بلند)
سرتو با دستات گرفتی و خواستی دوباره خودتو خالی کنی ولی با صدای در متوقف شدی..
تق
تق
تق
زود بلند شدی و خودتو مرتب کردی..
+کیه؟(با صدای گرفته)
_درو باز کن!
با شنیدن صدای هیونجین مو های تنت سیخ شدن حالا باید چه گلی به سرت میکردی؟
_ا.ت درو باز کن!(کمی بلند)
+ب...رو....گمش...و...بس..نیست اینقد منو زدی؟!
_ا.ت درو باز کن دیونم نکن!
+می...خوای....دوباره..بزنی؟
_نه درو باز کن!
با ترس دستتو به دستگیره رسوندی ولی با یادآوری کاراش زود دستتو کشیدی..
_پس نمیخوای باز کنی نه!؟
هوف بلندی کشید و با همان عصبانیت قبلی ادامه داد..
_پس منم میشکونمش!
بدون اجازه حرف بهت محکم درو شکوند حالا مرد با عصبانیت رو به روت بود و تو از ترس داشتی میلرزیدی!
#تک_پارتی
#درخواستی
#هیونجین
&وقتی قلدرت بود ولی...&
علامت ا.ت+ علامت هیونجین_
ویو ا.ت؛
با سوزش شکمت چشماتو محکم رو هم فشرده و زود از صندلی بلند شدی دستتو بردی بالا که استاد متوجه تو شد و مکث کرد..
استاد:چیشده ا.ت؟
با گفتن اسمت تمامی سالن و به خصوص قلدر چندین سالهات برگشته و به تو خیره شدن..
همینطور که دستتو رو شکمت میفشردی با درد زیر لبت نالیدی..
+می..شه برم بیرون؟
استاد که متوجه حال بدت شده بود زود سری تکون داد که تو به سمت در رفتی و ازش خروج شدی با تمام توانت خودتو به سرویس بهداشتی رسوندی و وقتی رسیدی وارد یکی از آنها شده و درو قفل کردی!
زود دکمه های لباستو باز کردی و به شکمت که سوخته بود نگاه کردی حالا بغض جلوی تمام اون دردای شکمت رو گرفته بود..
+لع...نت..بهت...لعنت بهت هیونجین!
دوباره دکمه های لباستو بستی و نشستی زمین حالا به اشکات اجازه ریختنو مثل بارون که دلتنگ زمین بود دادی!
+آخه...آخه...هققق...مگه...من..چه...گناهی هقققق کردم...!
کمی مکث کردی ولی با یادآوری دوباره حسای بی خودیت به هیونجین دوباره اشکاتو ریختی!
+ هوانگگگگگ هیونجین آخهههه چراااا بایدددد عاشققق یه روانییی مثل تو بشم منننن!!(داد نسبتا بلند)
سرتو با دستات گرفتی و خواستی دوباره خودتو خالی کنی ولی با صدای در متوقف شدی..
تق
تق
تق
زود بلند شدی و خودتو مرتب کردی..
+کیه؟(با صدای گرفته)
_درو باز کن!
با شنیدن صدای هیونجین مو های تنت سیخ شدن حالا باید چه گلی به سرت میکردی؟
_ا.ت درو باز کن!(کمی بلند)
+ب...رو....گمش...و...بس..نیست اینقد منو زدی؟!
_ا.ت درو باز کن دیونم نکن!
+می...خوای....دوباره..بزنی؟
_نه درو باز کن!
با ترس دستتو به دستگیره رسوندی ولی با یادآوری کاراش زود دستتو کشیدی..
_پس نمیخوای باز کنی نه!؟
هوف بلندی کشید و با همان عصبانیت قبلی ادامه داد..
_پس منم میشکونمش!
بدون اجازه حرف بهت محکم درو شکوند حالا مرد با عصبانیت رو به روت بود و تو از ترس داشتی میلرزیدی!
۳۲.۷k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.