ازدواج اجباری
پارت۱
سلام من ات هستم ۲۰, سالمه وافسردگی دارم یه جورایی توخونه اضافیم
سلام من کیم تهیونگ هستم ۲۱ سالمه ومافیام
بچه ها علامت پدر ات& علامت مادرش# علامت ات+ علامت ته_
ویو ات:
با آلارم گوشی بیدار شدم رفتم پایین یه جورایی من باهمه سرد رفتار میکنم
+:سلام ( خیلی سرد)
&: سلام صب بخیر دخترم
+: ممنون( سرد)
اززبان نویسنده: بچه ها خودتون بدونید دیگه ات باهمه سرده
&: در مورد یه چیزی باید باهات حرف بزنم
+:, در مورد چی ؟
#: دخترم تو باید با کیم تهیونگ ازدواج کنی میدونی که پدرتم مافیاست باید ب خاطر کارش ازدواج کنین
+:, هومم اوکی
&:, یعنی مخالف نیستی؟؟؟
+:, نه وقتی پدرمادرم جام تصمیم گیری میکنن من. اینجا ادمم؟؟
#: دخترم...
+: بسه (ازسرمیز بلند شد رفت سمت اتاقش ),
مکالمه پدرات وته علامت پدر ته،!
!: های آقای کیم چی شد دخترتون موافقت کرد؟؟
&: هلو بله موافقت کرد ولی یه چیزی برام عجیب بود!!
!: چی؟,
&:, خیلی زود موافقت کرد بدون دعوا مرافع
!: هوم پس عالی شد امشب میام برای خواستگاری رسمی
&: اوکی قدمتون روچشم
خدافظ
!: هوم خدافظ
پایان مکالمه......
ویو ات:
خوب کسی براش مهم نیست که من چی میگم پس چرا باید تصمیم بگیرم؟؟ از اون پسره اسمش چی بود آها تهیونگ زهره چشم میگیرم
ادامه تاشرط۱۳ تا لایک
سلام من ات هستم ۲۰, سالمه وافسردگی دارم یه جورایی توخونه اضافیم
سلام من کیم تهیونگ هستم ۲۱ سالمه ومافیام
بچه ها علامت پدر ات& علامت مادرش# علامت ات+ علامت ته_
ویو ات:
با آلارم گوشی بیدار شدم رفتم پایین یه جورایی من باهمه سرد رفتار میکنم
+:سلام ( خیلی سرد)
&: سلام صب بخیر دخترم
+: ممنون( سرد)
اززبان نویسنده: بچه ها خودتون بدونید دیگه ات باهمه سرده
&: در مورد یه چیزی باید باهات حرف بزنم
+:, در مورد چی ؟
#: دخترم تو باید با کیم تهیونگ ازدواج کنی میدونی که پدرتم مافیاست باید ب خاطر کارش ازدواج کنین
+:, هومم اوکی
&:, یعنی مخالف نیستی؟؟؟
+:, نه وقتی پدرمادرم جام تصمیم گیری میکنن من. اینجا ادمم؟؟
#: دخترم...
+: بسه (ازسرمیز بلند شد رفت سمت اتاقش ),
مکالمه پدرات وته علامت پدر ته،!
!: های آقای کیم چی شد دخترتون موافقت کرد؟؟
&: هلو بله موافقت کرد ولی یه چیزی برام عجیب بود!!
!: چی؟,
&:, خیلی زود موافقت کرد بدون دعوا مرافع
!: هوم پس عالی شد امشب میام برای خواستگاری رسمی
&: اوکی قدمتون روچشم
خدافظ
!: هوم خدافظ
پایان مکالمه......
ویو ات:
خوب کسی براش مهم نیست که من چی میگم پس چرا باید تصمیم بگیرم؟؟ از اون پسره اسمش چی بود آها تهیونگ زهره چشم میگیرم
ادامه تاشرط۱۳ تا لایک
۱.۴k
۲۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.