BTS, Roman
#زندگی_من
#ادامه_پارت_سیزدهم
درب با شدت باز شد و تهیونگ وارد اتاقم شد. خیلی ترسیده و نگران بنظر میومد.
اطراف اتاقم و یک نگاهی انداخت بعد به سمتم اومد. از شونه هام گرفت و صورتمو بررسی کرد
تهیونگ- تو چت شده! چرا اینطوری میکنی!؟
هیچی نگفتم، فقط سرم و پایین انداختم و اشکامو پاک کردم. باید خودمو ریلکس میکردم.
چند لحظه بعد دوباره سرم و بالا آوردم و لبخند گرمی بهش زدم.
من- چیزی نیست اقا، فقط یکم حالم خوب نبود. الان خوبم.
زیاد پیله نکرد که صحبت کنم. از جاش بلند و سرد بهم جواب داد
تهیونگ- یک مدت بگذره خوب میشی. اگه احساس کردی تنهایی، بیا پیش من.
من- ممنون. ببخشید که نگرانتون کردم.
تهیونگ- اینقد عذرخواهی نکن...
من- من به شما مدیونم
تهیونگ- نه، تو خونه من و مرتب میکنی، منم بهت جا و غذا میدم. پس حسابی نیست.
لبخند تلخی زدم، اونم برای خوشحال کردنم برام لبخند زورکی زد. قشنگ معلومه فیک، اما چیزی نگفتم و طوری برخورد کردم که فک کنه باورم شده. اصلا ببینم، این مرد همیشه همینجوریه!؟ همینقدر سرد و پر غرور!؟
تهیونگ- الان برمیگردم.
بعد از چند ثانیه رفت و با یک جعمه کمک های اولیه برگشت.
وقتی متوجه شد روی تختم، جلوی آینه نشستم تعجب کرد.
تهیونگ- تخت تو جابه جا کردی!؟
من- آره، راستش بخاطر نور زیاد پنجره خوابم نمیبرد، اینجا گذاشتمش.
تهیونگ- خب براچی چراغ و روشن نمیکنی
و دستشو گذاشت روی کلید چراغ. وقتی دید خاموشه یکم خجالت کشید.
اومد سمتم و دو زانو جلوم نشست.
من- آی آروم.
تهیونگ- میسوزه؟
من- آره خیلی
تهیونگ- چرا همچین کاری کردی خب!
من- وقتی عصبی میشم دست خودم نیست.
دیگه سکوت کرد. غرق ضدعفونی کردن زخمای صورتم بد. پد های ضدعفونی، هم خیلی سرد بود هم خیلی سوزش زیاد داشت.
من- آی آی آی.. اَه اصلا نمیخوام. دلم داره ریش ریش میشه
دست شو پس زدم.
تهیونگ- چی میگی! بزار ضدعفونی کنم دیگه !
من- نمیخوام، خودشون خوب میشن
تهیونگ- با این زخمایی که من میبینم تا دو هفته هستن.
دوباره تو آینه نگاه کردم. راست میگفت، اینا موندگاریه زیادی دارن.
من- عیب نداره، مهم نیست
تهیونگ- مطمئنی؟
من- آره
تهیونگ- ولی من نمیتونم یکی رو اینطوری توی خونم ببینم، عصبی میشم.
من- لطفا، سرم نبض گرفته. لطفا پیله نکنید
(با پوزخند)تهیونگ- چی یهو مودب شدی!
بهش نگاه کردم. اصلا حوصله شوخی نداشتم.
تهیونگ خودشو جمع و جور کرد.
تهیونگ- وقت خوابه، بگیر بخواب
ولی من اصلا خوابم نمیومد
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyungبی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#دست_مو_بگیر#رمان_دست_مو_بگیر#یوشی
#ادامه_پارت_سیزدهم
درب با شدت باز شد و تهیونگ وارد اتاقم شد. خیلی ترسیده و نگران بنظر میومد.
اطراف اتاقم و یک نگاهی انداخت بعد به سمتم اومد. از شونه هام گرفت و صورتمو بررسی کرد
تهیونگ- تو چت شده! چرا اینطوری میکنی!؟
هیچی نگفتم، فقط سرم و پایین انداختم و اشکامو پاک کردم. باید خودمو ریلکس میکردم.
چند لحظه بعد دوباره سرم و بالا آوردم و لبخند گرمی بهش زدم.
من- چیزی نیست اقا، فقط یکم حالم خوب نبود. الان خوبم.
زیاد پیله نکرد که صحبت کنم. از جاش بلند و سرد بهم جواب داد
تهیونگ- یک مدت بگذره خوب میشی. اگه احساس کردی تنهایی، بیا پیش من.
من- ممنون. ببخشید که نگرانتون کردم.
تهیونگ- اینقد عذرخواهی نکن...
من- من به شما مدیونم
تهیونگ- نه، تو خونه من و مرتب میکنی، منم بهت جا و غذا میدم. پس حسابی نیست.
لبخند تلخی زدم، اونم برای خوشحال کردنم برام لبخند زورکی زد. قشنگ معلومه فیک، اما چیزی نگفتم و طوری برخورد کردم که فک کنه باورم شده. اصلا ببینم، این مرد همیشه همینجوریه!؟ همینقدر سرد و پر غرور!؟
تهیونگ- الان برمیگردم.
بعد از چند ثانیه رفت و با یک جعمه کمک های اولیه برگشت.
وقتی متوجه شد روی تختم، جلوی آینه نشستم تعجب کرد.
تهیونگ- تخت تو جابه جا کردی!؟
من- آره، راستش بخاطر نور زیاد پنجره خوابم نمیبرد، اینجا گذاشتمش.
تهیونگ- خب براچی چراغ و روشن نمیکنی
و دستشو گذاشت روی کلید چراغ. وقتی دید خاموشه یکم خجالت کشید.
اومد سمتم و دو زانو جلوم نشست.
من- آی آروم.
تهیونگ- میسوزه؟
من- آره خیلی
تهیونگ- چرا همچین کاری کردی خب!
من- وقتی عصبی میشم دست خودم نیست.
دیگه سکوت کرد. غرق ضدعفونی کردن زخمای صورتم بد. پد های ضدعفونی، هم خیلی سرد بود هم خیلی سوزش زیاد داشت.
من- آی آی آی.. اَه اصلا نمیخوام. دلم داره ریش ریش میشه
دست شو پس زدم.
تهیونگ- چی میگی! بزار ضدعفونی کنم دیگه !
من- نمیخوام، خودشون خوب میشن
تهیونگ- با این زخمایی که من میبینم تا دو هفته هستن.
دوباره تو آینه نگاه کردم. راست میگفت، اینا موندگاریه زیادی دارن.
من- عیب نداره، مهم نیست
تهیونگ- مطمئنی؟
من- آره
تهیونگ- ولی من نمیتونم یکی رو اینطوری توی خونم ببینم، عصبی میشم.
من- لطفا، سرم نبض گرفته. لطفا پیله نکنید
(با پوزخند)تهیونگ- چی یهو مودب شدی!
بهش نگاه کردم. اصلا حوصله شوخی نداشتم.
تهیونگ خودشو جمع و جور کرد.
تهیونگ- وقت خوابه، بگیر بخواب
ولی من اصلا خوابم نمیومد
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyungبی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#دست_مو_بگیر#رمان_دست_مو_بگیر#یوشی
- ۲.۱k
- ۰۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط