BTS, Roman

#زندگی_من
#ادامه_پارت_دوازدهم

همینکه خواستم از حموم خارج شم، درب خودبه خود باز شد.
وای! ریدم به خودم!
ع.. اینکه تهیونگه!
چشامون گرد شده بود، اما اینطور که معلوم بود تهیونگ بیشتر ناراضیه تا اینکه بخواد تعجب کنه.
تُن صداش یکم بالا رفت. مگه چیکار کردم! فقط یکم خواستم ببینم توی خونه ای که زندگی میکنم چیا داره!

تهیونگ- تو اینجا چیکار میکنی؟؟!
من- ب..ببخشید فقط خواستم یکم..

دیگه ادامه ندادم. بازم حق داشت، من نباید بدون اجازه توی خونه مردم گَشت میزدم.

تهیونگ- یکم چی؟؟

بلافاصله به صورت سجده جلوش خم شدم و عذر خواهی کردم.

من- لطفا من و ببخشید. قصد فضولی نداشتم. خواهش میکنم ببخشیدم

از حموم خارج شد. فکر کنم میخواست حموم کنه. به سرعت از حموم خارج شدم.
خب اون حق داشت، اون حق داره بهم اعتماد نکنه، اگه چیزی میدزدیدم... باید خیلی احتیاط کنه. من یک غریبم.
داخل اتاقم شدم و درب و بستم.[فکر نکنم از ترس من بتونه بره حموم] اما من باید برم یک دوش بگیرم.
یک حوله برای حموم برداشتم.
یک حوله برداشتم و رفتم پایین.
کنار درب، یک چوب لباسی داشت، حوله روی همون آویزون کردم.
داخل حموم، اون گوشه یک سبد کوچیک برای لباس کثیفا داشت.
شلوار لی و لباس بیرونی مو داخلش انداختم و لباس زیرامو دم دست گذاشتم تا بشورمشون.
عادت داشتم لباس زیرا مو با دست بشورم، اینطوری خیلی تمیز تر میشن.
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
دیدگاه ها (۰)

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

پارت ۲۴ فیک دور اما آشنا

رمان افسر پلیس پارت ²ویو تهیونگبلاخره کارم تموم شد و رفتم خو...

اسلاید اول لباس تهیونگ و آدلیا برای خوش گذرونی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط