از خدا پنهان نبود از تو چه پنهان

از خدا پنهان نبود از تو چه پنهان
یکی بود که بود
که بی دلیل بود
بی هوا دوستت داشت
که نگاهش بعد از خدا
تنها تو را می دید ...
در یــــادت بماند !
با خنده هایت گل از گلش می شگفت
با بغض هایت گریه می کرد
که هر روز با دعای خیر راهی ات می کرد
هر شب خستگی هایت را شانه بود
در یـــادت بماند !
تو یک "من" داشتی
که همه جوره به پایِ دوست داشتنت می نشست
که می رنجید اما عاشق تر میشد
که خسته می شود اما کم نمی آورد
تمامی ِ اینها را هم نخواستی به یادت بیاوری
تنها این را بدان
و به یادت بسپار
توبرایِ من دنیایی بود
که با تو
هراسی نداشت از ماندن
اما تو ...
تنها مسافری بودی، آمده بودی تا نفسی تازه کنی
مرد راه عشق نبودی ... اصلا تو _ تو ماندنی نبـودی...
دیدگاه ها (۱)

من زیر باران ایستاده‌امو انتظار تو را می‌کشمچتری روی سرم نیس...

בلــت نلرزב... لبخنـב هاے جعـلي امـــ رآ گذاشـتهـ اَمــ براے...

زیر باران آرزو کردمکلاس اول : " باران آمد "تمام کودکی ام را ...

آری سهراب!!!!!توراست میگویی!!!!آسمان مال من است...پنجره . . ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط