یک زمان گوهری از سنگ محک ارزش داشت

یک زمان گوهری از سنگ محک ارزش داشت
سخن پیر محل تا به فلک ارزش داشت
دوستی معنی زیبای صمیمیت داشت
نان خشکی بغل دوغ خنک ارزش داشت
آن زمان مردم دنیا دلشان درد نداشت
هیچ کس غصه ی اینکه چه میکرد نداشت
کارها یکسره با عشق و صفا میچرخید
تار مو بیشتر از سفته و چک ارزش داشت
چشمه ی سادگی از لطف زمین میجوشید
خودمانیم زمین اینهمه نامرد نداشت
هرگز...
حقیقت را به کسانی که

لیاقتش را ندارند
نگو...
دیدگاه ها (۵۶)

شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید شب را چه گنه حدیث ما بود درا...

نمی‌رنجم اگر کاخِ مرا ویرانه می‌خواهدکه راه عشق ، آری طاقتی ...

تو به دریا ریختی و من کماکان ماهی‌ام بازهم ای رود ! ممنون از...

روزی که نوشتیزندگی یعنی "من _ تو" ،به اندازه ی آن خطِ باریک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط