جیمین فیک زندگی پارت ۶۲#
جیمین فیک زندگی پارت ۶۲#
ات: میرم خونه
ویو جیمین
جیمین: تو جایی نمیری
رفتم سمتش و صورتش رو قاب گرفتم
جیمین: قشنگم گریه کردی ؟ دوباره میخوایی ولم کنی
ات: جیمین ولم کن
دستام رو پس زد اما من سریع دست هاش رو گرفتم تا تکون نخوره که اشک هاش سرازیر شد
جیمین: عشقم چرا گریه میکنی
ات: جیمین... خواهش میکنم...بزار برم
جیمین: نکیخوام دوباره از دستت بدم
با انگشتم روی گونش کشیدم و اشک هاش رو پاک کردم
ات: نمیخوام تا ابد برم . دوباره میام فقط الان نیاز دارم ...یکم تنها باشم
جیمین: باشه ولی قول بده که برگردی
ات: با ...باشه
ات وسایلش رو جمع کرد و رفت . مانلی اومده بود دنبالش . نکنه متوجه شده باشه
ویو ات تو ماشین
مانلی: چی شده حالا
ات: یکی از جیمین حامله شده
مانلی: کی؟
ات: نمیدونم ولی داشت با یونگی حرف میزد شنیدم
مانلی:شمارش رو میگیرم...
ات: میرم خونه
ویو جیمین
جیمین: تو جایی نمیری
رفتم سمتش و صورتش رو قاب گرفتم
جیمین: قشنگم گریه کردی ؟ دوباره میخوایی ولم کنی
ات: جیمین ولم کن
دستام رو پس زد اما من سریع دست هاش رو گرفتم تا تکون نخوره که اشک هاش سرازیر شد
جیمین: عشقم چرا گریه میکنی
ات: جیمین... خواهش میکنم...بزار برم
جیمین: نکیخوام دوباره از دستت بدم
با انگشتم روی گونش کشیدم و اشک هاش رو پاک کردم
ات: نمیخوام تا ابد برم . دوباره میام فقط الان نیاز دارم ...یکم تنها باشم
جیمین: باشه ولی قول بده که برگردی
ات: با ...باشه
ات وسایلش رو جمع کرد و رفت . مانلی اومده بود دنبالش . نکنه متوجه شده باشه
ویو ات تو ماشین
مانلی: چی شده حالا
ات: یکی از جیمین حامله شده
مانلی: کی؟
ات: نمیدونم ولی داشت با یونگی حرف میزد شنیدم
مانلی:شمارش رو میگیرم...
- ۱۶.۶k
- ۲۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط