نفسم بند تو و درد مرا می خواند

نفسم بندِ تو و درد مرا می خواند
بعدِتو حسرت دنیا به دلم می ماند

مرگ بر آینه وقتی که تو را می بیند
مرگ بردست هرآنکس که تورا می چیند

مرگ بر لحظه ی بازیِ تنش روی تنت
بوسه اش روی لبت، مستی اش از بوی تنت

وای از شانه ی دستی که به مویت برسد
و من افسرده تر از آخر این بازیِ بد
دیدگاه ها (۳)

چوخی گیردابه دوشن وقته فقط سسلر اونیألی ألدن اوزولن وقته فقط...

ویردی یوزیمه سیلی ییخیلدیم یره دوردوم.طاقت یوخومیدی دایانام ...

بی تو یک لحظه رمق دردل و در جانم نیستبیقرارم نکنی طاقت هجران...

دانی که نِگاهی به نگاهَت نِگران است؟!در مرگ دلم پای خیالت به...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط