اون روز داشت بارون می بارید باد خنکی هم به همراه داشت

♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
اون روز داشت بارون می بارید    باد  خنکی  هم به همراه داشت
دخترک  با کلی  هیجان  به سمت عمارت معشوقه اش میرفت
روزی که  قرار بود  بهترین روز دخترک باشه
دخترک با کادو یی که   داخل دستش بود  به آن  عمارت میرفت
باران  شدید و شدید تر میشد
دخترک رفت داخل عمارت  سکوتی در اون  عمارت بود
دخترک با ارامی و هیجان   از پله ها بالا میرفت
جوری که صدای قدم هایش  به سختی شنیده میشد
رفت سمت اتاق معشوقه اش ولی با  صدایی که  از اتاق معشوقه اش شنید   خشکش زد
صدای یک زن  از اتاق معشوقه اش میام
از سوراخ کلید در نگاهی انداخت
که با دیدن آن  در چشمش اشک جم شد
معشوقه  اون هاروچی سانزو
یک زن رو در بغلش گرفته بود  و در حال بو.سیدن اون بود
دختر میگفت که شاید  یک اشتباه است
اما..
وقتی معشوقه اش شروع کرد به حرف زدن
اشک از صورتش پایین ریخت
جوری با اون زن حرف میزد     که انگار  دخترک وجود نداشت
این قدر داخل اون حرف ها عشق می ورزید   که تاحالا  معشوقه اش  اون جوری باهاش حرف نمی زد
ولی چند دقیقه بود  پسر متوجه کسی پشت در شد 
سانزو  زن رو رها  کرد و به سمت در رفت
و در رو باز کرد
با دیدن دخترک  شوک شد
سانزو: این جا چی کار میکنی ها  کی گفت بدون اجازه من  بیای اینجا
ا.ت:  با حرف هایی که تو زدی دیگه هیچ وقت نمیام
سانزو: پس فهمیدی   ها  چه بد  ولی  به همین خیال باش که به این راحتی   ولت کنم  
دخترک سیلی محکمی به صورت  معشوقه اش زد
سانزو  :  به چه جرعتی به من سیلی زدی ها
زن از اتاق بیرون آمد  و  دستش رو  دور  دست  سانزو حلقه کرد
سانزو  جلوی دخترک  بوسه ایی به صورت زن زد
دخترک که دیگه نمی تونست   جلوی  گریه کردش رو بگیره
به سرعت  به سمت در رفت و به بیرون رفت
سانزو به آرومی  زن رو از خودش جدا کرد به دنبال دخترک رفت
  سانزو :وایسا کجا میری 
دخترک  جلوی وسط خیابان   وایساد  
سانزو : کار احمقانه نکن  زود بیا این جا
ولی دخترک   به حرف اون گوش نداد 
   و  همان زمان   ماشینی به سرعت رانندگی میکرد و به سمت  دخترک میامد
  و به دخترک زد
خون روی صورت  سانزو پاشید
کسی که  همیشه کنارش بود  دیگر  کنارش نیست
دیگه هیچ وقت نمی تواند  دخترش رو ببند
به زمین افتاد   خودت ها  میلیارد که لعنت فرستاد
ولی  چه فایده یی داشت ؟
سه ماه بعد*
سانزو یک دسته گل بزرگ روی قبر دخترک گذاشت
سانزو :   میدونم که اونجا آزادی داری می خندی
ولی دیگه هیچ وقت منو نمیبخشی
   اگر  ولت نمی کردم الان  کنارم بود  ولی آشغالی مثل من  ....
سانزو : نگران نباش   قول میدم که بیام پیشت
ولی  بازم   برای اون روز دیره که بخوام ببینمت
دیدگاه ها (۵)

مریضیدکرن دارید چطونه

#برف_قرمز #pert4♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡بعدش ایزانا گوشی رو قطع ...

نه من منحرف نشدم

HENTAI :: SANZU

پارت اول:_من برای انتقام برگشتم _تهیونگ در حالی که توی اتاق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط