عشق باطعم تلخ part125
#عشق_باطعم_تلخ #part125
با تعجب سرگردون رفتم سمت شهرزاد، راستش میخواستم بفهمم تا کجا رفته قضیهش، یا رضا تا کجاها پیش رفته؟!
- سلام شهرزاد.
لبخندی روبه من زد.
- سلام عروس خانواده زند؛ یعنی خوشبختترینی زن پرهام زند شدی، فکر کن روزهای اول چیها نمیگفتیم به پرهام!
خندیدم، راست میگفت.
- اصلاً فکر نمیکردم روزی به این درخواست بدم، قبول کنه؛ عاشقم شه! هیچوقت حتی توی خوابم چنین فکری نمیکردم!
شهرزاد بغلم کرد.
- از بس دل میبری دیگه.
با کف دستم زدم روی کتفش.
- خب کدوم آدم خوشبخت تورو مال خودش میکنه؟!
از بغلم جدا شد انگار ناراحت بود، دستهاش رو گرفتم توی دستهام.
- چرا اصلاً به من چیزی نمیگی؟ مگه ما محرم رازهای هم نبودیم؟! مگه ما مثل خواهر نبودیم؟
با مکث ادامه دادم...
- درسته من توی این مدت خیلی درگیر بودم: ولی برات وقت داشتم، میتونستم کمکت کنم به حرفهات گوش بدم.
غمگین خیره بود به من، الهی بمیرم براش هیچوقت طاقت ناراحتیش رو نداشتم، واقعاً چرا این مدت براش کوتاهی کردم، براش کم گذاشتم.
دستم رو گرفت کشید ته جمع، همه مشغول خوردن نوشیدنی بودند و باهم حرف میزدند و هیچکس حواسش به ما نبود.
- آنا؟
با دستم صورتش رو غمگین بود رو قاب کردم.
- جانم؟ هر چی دوست داری بهم بگو، بهشون گوش میدم و کمکت میکنم.
سرش رو انداخت پایین دستهاش رو توی دستهام گرفتم که لب زد.
- روز اول که رضا رو دیدم ازش خوشم اومد، خودت میدونی من احساسیم و بهتره بگم هولم! لبخند غمگینی زد ادامه داد:
- از شانسم دکتر بخش رضا بود و منم برای شرح حال بیمار باید باهاش میرفتم، آخر شیفت باهم بودیم؛ درخواست داد بریم کافه بیمارستان قبول کردم، اونم انگار باهام راحت بود؛ الان دوستش دارم اونم دوستم داره حتی بهم درخواست آشنایی بیشتر داده؛ ولی این وسط عذاب وجدان فرحان...
اشکی از گوشهی چشمش چکید، با دستم اشکهاش رو پاک کردم.
- من از حس فرحان خبر دارم با این که کار اون روز تو، توی پاساژ و رفتارهات اون رو به شدت آزار میداد؛ ولی عاشقانه دوست داشت! بنظرم واقعاً دوست داره.
با مکث ادامه دادم...
- تو به فرحان گفتی رضا رو میخواهی؛ ولی عشقش بهت تغییر نکرد؛ اما بنظرت به رضا بگی حسش تغییر میکنه یا نه؟!
پلکهام رو محکم روی هم گذاشتم.
- منم از برخورد اول با رضا ازش بدم میاومد، راستش واقعیتها رو باید گفت، نکه فکر کنی طرفداری فرحان رو میکنم، نه اصلاً اینطوری نیست؛ ولی تصمیم با خودته باید هر دوتاشون رو امتحان کنید با روشهای مختلف، ببین کی پات میمونه، کی وسط راه میزاره میره؟
👇 👇 👇
با تعجب سرگردون رفتم سمت شهرزاد، راستش میخواستم بفهمم تا کجا رفته قضیهش، یا رضا تا کجاها پیش رفته؟!
- سلام شهرزاد.
لبخندی روبه من زد.
- سلام عروس خانواده زند؛ یعنی خوشبختترینی زن پرهام زند شدی، فکر کن روزهای اول چیها نمیگفتیم به پرهام!
خندیدم، راست میگفت.
- اصلاً فکر نمیکردم روزی به این درخواست بدم، قبول کنه؛ عاشقم شه! هیچوقت حتی توی خوابم چنین فکری نمیکردم!
شهرزاد بغلم کرد.
- از بس دل میبری دیگه.
با کف دستم زدم روی کتفش.
- خب کدوم آدم خوشبخت تورو مال خودش میکنه؟!
از بغلم جدا شد انگار ناراحت بود، دستهاش رو گرفتم توی دستهام.
- چرا اصلاً به من چیزی نمیگی؟ مگه ما محرم رازهای هم نبودیم؟! مگه ما مثل خواهر نبودیم؟
با مکث ادامه دادم...
- درسته من توی این مدت خیلی درگیر بودم: ولی برات وقت داشتم، میتونستم کمکت کنم به حرفهات گوش بدم.
غمگین خیره بود به من، الهی بمیرم براش هیچوقت طاقت ناراحتیش رو نداشتم، واقعاً چرا این مدت براش کوتاهی کردم، براش کم گذاشتم.
دستم رو گرفت کشید ته جمع، همه مشغول خوردن نوشیدنی بودند و باهم حرف میزدند و هیچکس حواسش به ما نبود.
- آنا؟
با دستم صورتش رو غمگین بود رو قاب کردم.
- جانم؟ هر چی دوست داری بهم بگو، بهشون گوش میدم و کمکت میکنم.
سرش رو انداخت پایین دستهاش رو توی دستهام گرفتم که لب زد.
- روز اول که رضا رو دیدم ازش خوشم اومد، خودت میدونی من احساسیم و بهتره بگم هولم! لبخند غمگینی زد ادامه داد:
- از شانسم دکتر بخش رضا بود و منم برای شرح حال بیمار باید باهاش میرفتم، آخر شیفت باهم بودیم؛ درخواست داد بریم کافه بیمارستان قبول کردم، اونم انگار باهام راحت بود؛ الان دوستش دارم اونم دوستم داره حتی بهم درخواست آشنایی بیشتر داده؛ ولی این وسط عذاب وجدان فرحان...
اشکی از گوشهی چشمش چکید، با دستم اشکهاش رو پاک کردم.
- من از حس فرحان خبر دارم با این که کار اون روز تو، توی پاساژ و رفتارهات اون رو به شدت آزار میداد؛ ولی عاشقانه دوست داشت! بنظرم واقعاً دوست داره.
با مکث ادامه دادم...
- تو به فرحان گفتی رضا رو میخواهی؛ ولی عشقش بهت تغییر نکرد؛ اما بنظرت به رضا بگی حسش تغییر میکنه یا نه؟!
پلکهام رو محکم روی هم گذاشتم.
- منم از برخورد اول با رضا ازش بدم میاومد، راستش واقعیتها رو باید گفت، نکه فکر کنی طرفداری فرحان رو میکنم، نه اصلاً اینطوری نیست؛ ولی تصمیم با خودته باید هر دوتاشون رو امتحان کنید با روشهای مختلف، ببین کی پات میمونه، کی وسط راه میزاره میره؟
👇 👇 👇
۷.۱k
۱۰ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.