𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
𝐹𝓇𝑜𝓂 𝒽𝒶𝓉𝑒 𝓉𝑜 𝒻𝓇𝒾𝑒𝓃𝒹𝓈𝒽𝒾𝓅
Part:18
ته:جون خواهرم تشریف اورد.....چطوری خوشکله؟
خنده ضایعی کردم
ا/ت:خوبم
کوک اشاره کرد به جفتش که بشینم پیشش رفتم و نشستم
دم گوشم گفت
کوک:ا/ت نیازی به مسکن نداری؟
ا/ت:اگه بگم اره میاری؟
کوک لبخندی زد و بلند شد بعد دو دقیقه با آب و مسکن آمد
کوک:بفرما
جیمین:اووو کوک به سرت جایی که نخورده تا جایی که یادم میاد
فقط واسه سونا از این کارا میکردی
تهیونگ زد به پهلوی جیمین بده که فراموش کرده
کوک که جوش آورده بود رو به جیمین کرد
کوک:یه بار دیگه اسم اون ه.ر.زه رو بیاری میکشمت
جیمین:باشه باشه
صبحانه حاظر شد و رفتیم خوردیم بعدش رفتیم کلی فیلم دیدیم خندیدیم تا نهار
بعد ناهار کلی گیم زدیم اول تهیونگ و جونگ کوک بود منو جیمین کلی به کل کل هاشون خندیدیم خیلی باحالن
آخر سر نوبت به من و کوک شد دسته رو از تهیونگ گرفتم
و شروع کردم به بازی کردن و...
ا/ت:۱...۲.....۳ و پایاننن یوهووو مردییییی
و بلند شدم تهیونگ رو بغل کردم
کوک:وات؟(دهنش باز مونده بچم😂)
جیمین:جرر اینم مثل داداشش حرفیه
کوک:نه تلو خدا فکر کردم حریف ضعیفی دارم
ا/ت:به همین افکارت ادامه بده(زبون در اوردن و فرار کرد )
کوک:اییی پدصگ دستم بهت برسه فقط(داد)
تهیونگ نگاهی بهش کرد
کوک:چته ؟
ته:خواهر منو بزنی من میدونم توها
کوک:باشه بابا اه 😒
ادامه دارد....
Part:18
ته:جون خواهرم تشریف اورد.....چطوری خوشکله؟
خنده ضایعی کردم
ا/ت:خوبم
کوک اشاره کرد به جفتش که بشینم پیشش رفتم و نشستم
دم گوشم گفت
کوک:ا/ت نیازی به مسکن نداری؟
ا/ت:اگه بگم اره میاری؟
کوک لبخندی زد و بلند شد بعد دو دقیقه با آب و مسکن آمد
کوک:بفرما
جیمین:اووو کوک به سرت جایی که نخورده تا جایی که یادم میاد
فقط واسه سونا از این کارا میکردی
تهیونگ زد به پهلوی جیمین بده که فراموش کرده
کوک که جوش آورده بود رو به جیمین کرد
کوک:یه بار دیگه اسم اون ه.ر.زه رو بیاری میکشمت
جیمین:باشه باشه
صبحانه حاظر شد و رفتیم خوردیم بعدش رفتیم کلی فیلم دیدیم خندیدیم تا نهار
بعد ناهار کلی گیم زدیم اول تهیونگ و جونگ کوک بود منو جیمین کلی به کل کل هاشون خندیدیم خیلی باحالن
آخر سر نوبت به من و کوک شد دسته رو از تهیونگ گرفتم
و شروع کردم به بازی کردن و...
ا/ت:۱...۲.....۳ و پایاننن یوهووو مردییییی
و بلند شدم تهیونگ رو بغل کردم
کوک:وات؟(دهنش باز مونده بچم😂)
جیمین:جرر اینم مثل داداشش حرفیه
کوک:نه تلو خدا فکر کردم حریف ضعیفی دارم
ا/ت:به همین افکارت ادامه بده(زبون در اوردن و فرار کرد )
کوک:اییی پدصگ دستم بهت برسه فقط(داد)
تهیونگ نگاهی بهش کرد
کوک:چته ؟
ته:خواهر منو بزنی من میدونم توها
کوک:باشه بابا اه 😒
ادامه دارد....
۶.۴k
۰۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.