رمان(عشق)پارت۶
(سوسن رفت مزون)فرید:سلام سوزی جون. سوسن:خفه شو و بهم نگو سوزی فقط دوست هام بهم میگن سوزی. فرید:خب منم دوستتم البته یه گذشته ای هم با هم داشتیم. سوسن:صد بار بهت گفتم بازم میگم ما هیچ گذشته ای با هم نداشتیم و اینا همش فکرای توئه. (فرید میخواست به سوسن تجاوز کنه که عمر از ماشین اومد بیرون و رفت تا حصاب فرید رو برسه و داد زد و گفت:داری چه غلطی میکنی عوضی.......... فرید تا عمر رو دید دست سوسن رو کشید و بردش تو ماشین و در رو هم قفل کرد تا سوسن نمونه جایی بره). عمر:وایسا عوضی.......... با توام داری چیکار میکنی.( و سوار ماشین شد و رفت دنبال فرید). عمر:ماشین و نگه دار........ گفتم ماشین رو نگه دار. (فرید ماشین رو نگه نداشت تا به یه کارخونه ی بیرون شهر رسید و نگه داشت که امن باشه و کسی اونجا نباشه..... عمر و فرید پیاده شدن سوسن هم درو باز کرد که فرار کنه..... فرید اسلحش رو در آورد و شلیک هوایی کردو با داد گفت:سوسن اگه یه قدم دیگه برداری عمر رو میکشم سوسن (با گریه):نه التماس میکنم توروخدا .... باشه باشه هرچی تو بگی فقط شلیک نکن. فرید:خوبه سوزی جون بالاخره مال من شدی. عمر:خفه شو عوضی خفه شو......سوسن حق نداری بری پیش اون عوضی فهمیدی. سوسن:عمر تمومش کن....... لطفا برو خواهش میکنم برو الان شلیک میکنه. عمر: اصلا برام مهم نیست که چه اتفاقی برام میوفته..... من این عوضی رو میکشم. ( عمر میره جولو تا به فرید حمله کنه). سوسن:نهههههههههههههههههه. ( سوسن میره سمت عمر تا عشقش چیزی نشه که یکدفعه سوسن تیر میخوره و میوفته زمین و بیهوش میشه). عمر( با گریه ): سوسن بیدار شو صدای منو میشنوی...........................
۵.۷k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.