رمان(عشق)پارت۷
(فرید بعد از اینکه تیر میزنه سوار ماشین خودش میشه و فرار میکنه)عمر(باگریه):سوسن صدای منو میشنوی😭😭...سوسن لطفا جواب بده.....سوسن من بدون تو میمیرم😭😭😭😭😭😭😭😭....سوسن التماس میکنم بیدار شو😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭سوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسن .......ننننننننننننننه......نه.... نمیشه الان میبرمت بیمارستان( عمر سوسن رو سوار ماشین میکنه که ببره بیمارستان). «تو راه». عمر: عشقم تحمل کن داریم میرسیم😭😭😭....باشه تو دختر قوی ای هستی مطمئنم که خوب میشی ...........الان میرسیم یه ذره دیگه تحمل کن عشقم.......😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. «بیمارستان». (عمر خودش شخصا به سوسن رسیدگی میکنه و اونو میبره اتاق عمل تا گلوله رو در بیاره). عمر(با گریه):دووون بیار عشقم.....لطفا. (در هین عمل یکدفعه صدای دستگاه در اومد). عمر:😭😭😭😭نه....نه سوسن تو بهم قول دادی که هیچ وقت تنهام نمیزاری 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭. «درباره ی قدیم».کالج آتامان. ( عمر سوسن رو بغل کرده بود عمر:هیچ وقت تنهام نزار باشه😢😢😢. سوسن:این چه حرفیه معلومه که تنهات نمیزارم اصلا بزار بهت بگم...... من بهت قول میدم که تا آخر عمر کنارت باشم و تنهات نزارم.......حالا تو بگو تو هم بهم قول میدی😢عمر:عمرا تنهات نمیزارم بمیرمم تنهات نمیزارم. سوسن: عمر این چه حرفیه میزنی چرا تو باید بمیری اگه تو چیزیت بشه من میمیرم). «زمان حال». عمر: فوراً دستگاه دفیبریلاتور رو بیارید...سریع.(عمرشروع میکنه به شوک وارد کردن........
۵.۴k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.