یکی نزد حکیمی آمد و گفت
یکی نزد حکیمی آمد و گفت:
خبر داری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده
حکیم با تبسم گفت:
او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید؛
تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟
یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنی ها نباشیم ...
خبر داری فلانی درباره ات چه قدر غیبت و بدگویی کرده
حکیم با تبسم گفت:
او تیری را بسویم پرتاب کرد که به من نرسید؛
تو چرا آن تیر را از زمین برداشتی و در قلبم فرو کردی؟
یادمان نرود هیچوقت سبب نقل کینه ها و دشمنی ها نباشیم ...
- ۲.۷k
- ۰۴ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط