همیشه فکر می کردم آدم ها می توانند در خیال هم عاشق هم بشو

همیشه فکر می کردم آدم ها می توانند در خیال هم عاشق هم بشوند بدون آن که حتی یک بار دست یکدیگر را لمس کنند .. ولی بعد همه چیز ذره ذره عوض شد تازه فهمیدم که یک زنم .. یواش یواش حواسم درگیر شد به دیدنش عادت کردم باید او را در کنارم حس می کردم صدایش را می شنیدم باید هر بار مطمئن می شدم که او هم به همین شدت مرا می بیند و احساسم می کند حالا فکر می کنم دروغ است .. نمی شود فقط توی ذهن عاشق یک نفر شد! اگر بشود خیالات است .. ای کاش می شد با خیال یک نفر زندگی کرد ولی امکان ندارد فکر می کردم آدم ها همان طور که آمده اند می روند .. نمی دانستم که نمی روند می مانند ردشان می ماند حتی اگر همه چیزشان را هم با خودشان بردارند و بروند ..!
#فریبا_وفی
دیدگاه ها (۶)

یکی نزد حکیمی آمد و گفت:خبر داری فلانی درباره ات چه قدر غیبت...

وارد زندگی‌ات می‌‌شوندبرایِ شب‌هات قصهبرای قصه‌ها شهرزاد می‌...

بنده ی یک دل منم بند قبای تورا چاکر یکتا منم زلف دوتای تورا ...

دقیقا...دقیقا فکر کن ادم چقدر کوته فکر باشه که وجود خدا رو ز...

پهلوان باشی اگر غم ناتوانت می کند درد از حد بگذرد سیر از جها...

چجوری نفهمیدی عاشقتم ؟اروم کنار دخترک ایستاد و سوالی رو مترح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط