ز دستم می روی اما صدایم در نمیآید
ز دستم می روی اما صدایم در نمیآید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
سرم را میگذارم رویِ کِتفِ خواهرم زینب
الا ای محرم دردم چرا اکبر نمیآید
اگر زینب نمیآمد گریبان پاره میکردم
تحمل میرود اما شب غم سر نمیآید
الا ای سرو بی همتا، عصایِ پیریِ بابا
به واللهِ سرم دیگر از این بدتر نمیآید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمیآید
سرم را میگذارم رویِ کِتفِ خواهرم زینب
الا ای محرم دردم چرا اکبر نمیآید
اگر زینب نمیآمد گریبان پاره میکردم
تحمل میرود اما شب غم سر نمیآید
الا ای سرو بی همتا، عصایِ پیریِ بابا
به واللهِ سرم دیگر از این بدتر نمیآید
- ۳۱۴
- ۱۹ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط