امان ز لحظه ی آخر که دست و پا می زد

امان ز لحظه یِ آخر که دست و پا می زد
عموی بی کس خود را فقط صدا می زد


امان ز تشگی و پا کشیدنش بر خاک
که مُهر ِ داغ ِ دلش را به کربلا می زد
دیدگاه ها (۱)

گر بال و پر زند پرش از دست میرودگر تیر را کشد سرش از دست میر...

ز دستم‌ می‌ روی‌ اما صدایم‌ در نمی‌آیددلم‌ میسوزد و کاری‌ ز ...

یادگار مجتبی می زد عمویش را صداقلب عمه پاره شددر میان قتلگه ...

شب زیارت #امیردلها فرا رسید:السلام علیک یا اباعبداللهالسلام ...

سلام حضرتِ گره گشا مهدی جانزندگی هایمان فقط دست ...

دل من یه روز به دریا زد ورفتپشت پا به رسم دنـیا زد و رفـتپاش...

-صدای گریه ی کودکی می آمد... دختر جوانی آمد کودک را در آغوش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط