فریاد ز عشق و آه از سوز تبش

فریاد ز عشق و آه از سوزِ تبش
شد نخلِ وفا خشک و نخوردم رطبش
افسوس که شد طعمِ دلم تکراری
در ذائقه ی قلبِ تنوع طلبش🌾

🍀🍀🍀
دیدگاه ها (۱۷)

کم قهوه بنوش در ته فنجان خبری نیستمن رفته ام از خویش دگر درد...

هر لذتی که می پوشم،یا آستینش دراز است یا کوتاه،یا گشاد به قد...

ای عشق تو در جان کسی و آن کس منای درد تو درمان کسی و آن کس م...

میگوید این همه اذیتت کردم،باز رهایم نکردی؟گفتم یکبار دیر به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط