عاشقانه مرگبار
عاشقانه مرگبار
last part
میپره بقلش ♡
@ اگه گفتی این یعنی چی ؟
_ ها... ها ؟؟
براید استایل بغلش میکنه و میبرتش سمت اتاق خودش
_ چی کار داری میکنی ؟؟؟
گزاشتش روی تخت و قرصی بهش داد
_ این چیه ؟
@ بخور واست خوبه نمیخوام یهو هوس خون کنی
_ ولی نامجون گفت من نمیتونم خون هم خونم رو بخورم که
@ واقعا ؟ آب چی میخوای ؟
_ وای اره خیلی تشنم بود
@ خوبه بدش من
و لیوان و قرص رو روی میز گذاشت و برگشت
@ چیز دیگه ای نمیخوای ؟
( چقدر سوال میکنی بکنش دیگه !!🙄)
_ اممم نه فکر نکنم واسه چی ؟
@ آخه من می خوام
و آروم به تخت نزدیک شد و روی ات خم شد
_ چی ...چی ؟ چیکار داری میکنی ؟
@ تو رو ... ( حالت بسیار اغوا گرانه و بم )
و روی ات خیمه زد
_ ا..اما ما که هنوز حتی نامزدم نکردیم ما کلا یه هفته س که بهم نزدیک شدیم
@ مگه مهمه؟
_ معلومه که مهمه
@ من اهمیتی نمیدم
_ م..ن ا...هم...یت...می...دم
@ گود گرلم خون اشاما که نمیترسن اونم از ددی شون ... ( تکه ی اخر رو در گوش ات با صدای بم گفت )
_ و..و..لی
کوک نذاشت حرفش تموم شه و لباش رو روی لبای ات گذاشت و آروم م*ک میزد و از طعم بی نظیرش لذت میبرد و کم کم ...
( اسمات ) ( چه ذهن های پاکی به به 😅📿)
پرش زمانی به صبح
با درد بدی بلند شدم کوک خواب بود ولی انگار خیلی بهش خوش گذشته بود چون حتی تو خوابم داشت لبخند میشد دروغ چرا شب لذت بخشی بود
بلند شدم و رفتم دوش گرفتم لباسم رو پوشیدم اما دلم خوب نشد خواستم کوک رو بیدار کنم که دردش شدید تر شد دیگه نتونستم و اه بلندی کشیدم که کوک با نگرانی بلند شد
@ چی شده ؟ خوبی ؟
_ ا..اره خو... اییی نه نیستم به لطف جنابعالی دلم به شدت درد میکنه ...اییی
@ آها 😁😁 بیا بغلم
بغلش برام مثل مسکن بود کوک یه دستش سر ات گذاشت و با دست دیگش دلش رو ماساژ میداد
@ بهتری الان ؟
_ اره بیا بریم پایین باید قرص بخورم
@ مسکن میخوای ؟
_ اره پاشو
@ اوکی بریم
ادمینتون گشاده خودتون میدونید چیکار کردن دیگه ...😅🧤👖🧥👗
^ دوسال بعد ^
_ منو کوک یه ماه بعد از اون شب عروسی کردیم با اینکه هیچ کس موافق نبود
بودن کوک با من زندگیم رو سخت و ترسناک میکرد ولی به نظر من تعریف عشق یعنی بتونی بری ولی انتخاب کنی بمونی حتی اگه شک داشته باشی ، یعنی پیشت باشی وقتی نیازش داری ، یعنی از جونش برات بگذره و براش از جونت بگذری ...
ما تو زندگیمون سختی کشیدیم و تا یه قدم ی مرگ رفتیم و زنده موندیم اما این عاشقانه مرگبار از همش زیبا تر بود عشقی که کوک و ات قبلی رو کشت و یه "ما" ساخت :)
the end ♡
ببخشید دیگه بد شد سناریو یا فیک پیشنهادی دارید بگید
last part
میپره بقلش ♡
@ اگه گفتی این یعنی چی ؟
_ ها... ها ؟؟
براید استایل بغلش میکنه و میبرتش سمت اتاق خودش
_ چی کار داری میکنی ؟؟؟
گزاشتش روی تخت و قرصی بهش داد
_ این چیه ؟
@ بخور واست خوبه نمیخوام یهو هوس خون کنی
_ ولی نامجون گفت من نمیتونم خون هم خونم رو بخورم که
@ واقعا ؟ آب چی میخوای ؟
_ وای اره خیلی تشنم بود
@ خوبه بدش من
و لیوان و قرص رو روی میز گذاشت و برگشت
@ چیز دیگه ای نمیخوای ؟
( چقدر سوال میکنی بکنش دیگه !!🙄)
_ اممم نه فکر نکنم واسه چی ؟
@ آخه من می خوام
و آروم به تخت نزدیک شد و روی ات خم شد
_ چی ...چی ؟ چیکار داری میکنی ؟
@ تو رو ... ( حالت بسیار اغوا گرانه و بم )
و روی ات خیمه زد
_ ا..اما ما که هنوز حتی نامزدم نکردیم ما کلا یه هفته س که بهم نزدیک شدیم
@ مگه مهمه؟
_ معلومه که مهمه
@ من اهمیتی نمیدم
_ م..ن ا...هم...یت...می...دم
@ گود گرلم خون اشاما که نمیترسن اونم از ددی شون ... ( تکه ی اخر رو در گوش ات با صدای بم گفت )
_ و..و..لی
کوک نذاشت حرفش تموم شه و لباش رو روی لبای ات گذاشت و آروم م*ک میزد و از طعم بی نظیرش لذت میبرد و کم کم ...
( اسمات ) ( چه ذهن های پاکی به به 😅📿)
پرش زمانی به صبح
با درد بدی بلند شدم کوک خواب بود ولی انگار خیلی بهش خوش گذشته بود چون حتی تو خوابم داشت لبخند میشد دروغ چرا شب لذت بخشی بود
بلند شدم و رفتم دوش گرفتم لباسم رو پوشیدم اما دلم خوب نشد خواستم کوک رو بیدار کنم که دردش شدید تر شد دیگه نتونستم و اه بلندی کشیدم که کوک با نگرانی بلند شد
@ چی شده ؟ خوبی ؟
_ ا..اره خو... اییی نه نیستم به لطف جنابعالی دلم به شدت درد میکنه ...اییی
@ آها 😁😁 بیا بغلم
بغلش برام مثل مسکن بود کوک یه دستش سر ات گذاشت و با دست دیگش دلش رو ماساژ میداد
@ بهتری الان ؟
_ اره بیا بریم پایین باید قرص بخورم
@ مسکن میخوای ؟
_ اره پاشو
@ اوکی بریم
ادمینتون گشاده خودتون میدونید چیکار کردن دیگه ...😅🧤👖🧥👗
^ دوسال بعد ^
_ منو کوک یه ماه بعد از اون شب عروسی کردیم با اینکه هیچ کس موافق نبود
بودن کوک با من زندگیم رو سخت و ترسناک میکرد ولی به نظر من تعریف عشق یعنی بتونی بری ولی انتخاب کنی بمونی حتی اگه شک داشته باشی ، یعنی پیشت باشی وقتی نیازش داری ، یعنی از جونش برات بگذره و براش از جونت بگذری ...
ما تو زندگیمون سختی کشیدیم و تا یه قدم ی مرگ رفتیم و زنده موندیم اما این عاشقانه مرگبار از همش زیبا تر بود عشقی که کوک و ات قبلی رو کشت و یه "ما" ساخت :)
the end ♡
ببخشید دیگه بد شد سناریو یا فیک پیشنهادی دارید بگید
۹.۰k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.