زندگیمافیایی

#زندگی_مافیایی

#پارت_۶

تهیونگ: باشه..میبخشمت ولی لطفا تکرار نشه..

جونگ‌کوک: چشم..

(از این به بعد ا/ت رو با / تهیونگ رو با_ جونگ‌کوک رو با* نشون میدم..)

_ موبایلمو از روی میز بده..

*چشم..بفرما

درحال زنگ زدن به پدر ا/ت پدر = پ

پ: بفرمایید

_ سلام آقای پارک

پ: سلام..شما؟!

_ تهیونگم..کیم تهیونگ..یادت اومد عوضی؟ یادت اومد پسر کیَم؟؟ یا اینکه یادت اومد دخترت خونه نیس؟؟

پ: دخترم مگه پیش توعه

_ آفرین آدم باهوش بله پیش منه

پ: خب..

_ نمیدونستم اینقد بدجنسی پارک..من در عوض دختر نازت تموم اموالتو میخام..

پ: متاسفم ولی امکان نداره..

_ یعنی دخترت هیچ ارزشی نداره پارک؟؟

پ: نه..

_ اوکی...نقشه‌م خراب شد..فردا بیا امارت دخترتو بگیر و برو..

پ: باشه..

قطع کرد

* چی شد..چرا داری دخترشو پس‌میدی؟

_ نقشه دارم..

* چیه؟؟

_ ببین اون عوضی فردا میاد اینجا بعدش...(شروع میکنه به گفتن)

* اوهوم..فهمیدم..عالیه..

_ ممنون گل پسر..

_ حالا بریم پایین خیلی گشنمه..

* آره منم..بخوریم بعد بخوابیم روز خسته کننده ای بود..

خلاصه رفتین پایین و سر میز نشستن و شروع به خوردن کردن..

/ ویو

خیلی گشنم بود..تشنه هم بودم..درو محکم میکوبیدم بلکه شنیده بشه..

_ این صدای چیه میاد

* صدای در اتاق دختره

_ شامو بخورم برم ببینم چی میگه باز..

پرش زمانی

تهیونگ رفت و جلو اتاق ایستاد..

_ چته

/ خیلی گشنمه..توروخدا یکم غذا بدین..فرار نمی‌کنم اذیت نمی‌کنم برا حرفایی که گفتم هم‌پشیمونم..لطفا..

_ آجومااا

& بله ارباب

_ بهش غذا و آب بده..

& چشم..

/ ویو

چند مین بعد در باز شد و آجوما با یه سینی اومد..

& بیا دخترم...فقط زود بخور ارباب نبینه که زیاد دادم چون بهم اشاره کرده بود که کم بدم ولی من دلم نیومد..دو لیوان هم آب گذاشتم..

/ خیلی ممنونم..این لطفت رو فراموش نمی‌کنم..

& خواهش می‌کنم..من رفتم سر کارم.

/ برو..ممنونم..

& لبخند

شروع کردم به خوردن..اوممم..دسپختش خیلی خوبه..غذا خیلی خوش‌مزس..یکم آب ننوشیدم و تا خرخره خوردم و سینی رو گذاشتم کنار دیوار نزدیک در..چون تو اتاق هیچی نبود مجبور شدم کف زمین بخوابم...چشامو بستم و خیلی زود خوابم برد..

_ ویو..

بعد اینکه به آجوما گفتم غذا بده رفتم اتاقم و خوابیدم..کوک زودتر از من خوابیده بود تو اتاق خودش( منحرفا میگم که نگید تو یه اتاق هستن😂😂)

صبح با تابش نور خورشید بیدار شدم..ساعتو نگا کردم ساعت ۸ صبح بود..رفتم یه دوش ۱۰ مینی گرفتم و اومدم بیرون لباس پوشیدم...امروز لباس راحتی کیوت پوشیدم(اسلاید ۲)

* ویو

صیح ساعت ۷ و نیم بیدار شدم و یه دوش ۲۰ مینی گرفتم..امروز چون شرکت نمیریم.لباس راحتی پوشیدم( اسلاید ۳و ۴ تقریبا)

و رفتم پایین آجوما خونه رو تمیز کرده بود..

* آجوما امروز صبونه از من

& چشم پسرم..

* ممنون

ادامه در پارت بعد چون جا نشد..
دیدگاه ها (۱۶)

های گایز

آرمی پس چی شد

#زندگی_مافیایی #پارت_۵ا/ت: چرا باید از تهیونگ بترسی؟جونگ‌کوک...

آرمیییییییی

Part:19__________________________(صبح)لونا" صبح با دل‌درد شد...

یونا :صبح از خواب پاشدم درو برم نگاه کردم کوک کنارم خوابیده...

بیب من برمیگردمپارت : 75همه فروشگاه هارو زیر نظر داشتم که چش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط