ز دستم می روی اما صدایم در نمی آید

ز دستم می روی اما صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
سرم را می گذارم روی کتف خواهرم زینب
الا ای محرم دردم چرا اکبر نمی آید
دیدگاه ها (۱)

یادم زوفای اشجع الناس اید وز چشم ترم سوده ی الماس ایداید به ...

•عباس یعنی ذکر طوفانی مهدیعباس آوای غزل خوانی مهدیدرک محرم ک...

در رزمگاه عشق نه فرق پسر شکستگویی درست، شیشه عمر پدر شکستپشت...

حسین فریاد می زند: "هل من ناصر ینصرنی؟" و من درحالی که نمازم...

🌱🍒این شعرا را برایت به یادگار می گذارم        دلی نوجوان را ...

مکن از برم جدایی،مرو از کنارم امشبکه نمی شکیبد از تو دل بی ق...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط