چه بگویم به شما هست زبانم قاصر

چه بگویم به شما؟ هست زبانم قاصر
دشت لبریز شد از جمله‌ی «هل من ناصر»

در سکوتی که همه مُلکِ عدم را برداشت
ناگهان کودکِ شش ماهه علم را برداشت

همه دیدند که در دشت، هماوردی نیست
غیر از آن کودک گهواره‌نشین مردی نیست

آیه آیه رجزِ گریه تلاوت می‌کرد
با همان گریه‌ی خود، غسلِ شهادت می‌کرد

بعدِ عباس، دگر آب سراب است، سراب
غیرِ آن اشک، که در چشمِ رباب است، رباب

آه، بانو چه کسی حال تو را می‌فهمد؟
علی از فرطِ عطش سوخت، خدا می‌فهمد

می‌رسد ناله‌ی آن مادرِ عاشورایی
زیرِ لب زمزمه دارد: پسرم لالایی

کمی آرام، که صحرا پُرِ گرگ است، علی
و خدای من و تو نیز بزرگ است، علی

کودک من به سلامت سفرت، آهسته
می‌روی زیر عبای پدرت آهسته

پسرم، می‌روی آرام و پر از واهمه‌ام
بیشتر دل‌نگرانِ پسر فاطمه‌ام

پسرم، شادیِ این قوم، فراهم نشود!
تاری از موی حسین بن علی کم نشود!

تیر حس کردی اگر سوی پدر می‌آید
کار از دست تو، از حلق تو بر می‌آید!

خطری بود اگر، چاره خودت پیدا کن
قد بکش حنجره‌ات را سپر بابا کن
دیدگاه ها (۶)

#یاحضرت_رقیه_سپای دختر بچه وقتی غرق تاول میشود پابه پایش کار...

#Cat

یک دشت بود و آنطرف تر دسته ای یاسدر روزگار غربت و قحطی احساس...

_چشم هایم خیره به چشم های نوزادی ست که تازه به دنیا آمدههمه ...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

part2🦋کودک بی نوا دمی آرام نمی‌گرفت و خونه رو با گریه های سو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط