خاکستر قلب
#خاکستر_قلب
#part_16
#راوی
همه داشتن خوش میگذروندن ؛ نوبت رقص تانگو بود بین جیمین و ا/ت ؛ مرلین گوشیش رو به دختر ترسیده داده بود و یهو همه صدا ها قطع شد و صدای اون پخش همه پچ پچ میکردن مرلین میکروفون رو گرفت ؛ دلش خیلی درد میکرد و با تموم وجودش داد زد
- میخان حمله کنن
و بیهوش افتاد جیمین با تموم سرعتش بادیگاردارو دور خودش جمع کرد و ا/ت رو کشت همه افراد تهیونگ خائن ریختن اون هارو هم کشت ؛ دخترک بیچاره با دیدین مرلین تو اون وضع خیلی ترسیده بود تا اینکه مردی بلند قامت اومد و اون رو از رو زمین برداشت دخترک فکری نکرد که اون ممکنه از افراد تهیونگ خائن باشه اون پسر دختر رو برد ؛ جیمین کلافه بود خسته تر از همیشه... بغضی گلوشو چنگ مینداخت، تمام مدت عاشق یه کسی بود که هرزه است؟ افراد تهیونگ عقب نشینی کردن و جیمین نفس آسوده کشید و به سمته دره صدا گذاری رفت و با صدای عادی در حالی که زخمی شده بود گفت
+ کی اون فایل رو داد بهت؟ خودت که نبودی؟
دختر که خیلی ترسیده بود گفت
دختر: ارباب مرلینه اسمش مرلین میلر ؛ همون که تکه هایی از موهاش سفید مایل به طلاییه
+ کجاست؟
دختر ترسیده تر جواب داد
دختر: نمیدونم؛ بیهوش شد یه مرد اومد بردش نمیدونم کی بود !
جیمین امیدوار بود یکی از کسایی باشه که با مرلین دوست بود نه افراد تهیونگ یا کسه دیگه ای
شارلوت؛ شارلوت موقعی که معشوقه ی خودش دست یه عوضی از افراد جونگ کوک خائن بود خونش به جوش اومد و اون رو با تمام وجودش زد اما اون نفر بهتر از این حرفا بود بدون اینکه خط و خراشی روی مرلین اربابش بیوفته شارلوت رو بیهوش کرد و مرلین رو با خودش برد !
" سه روز بعد ۲۳ سپتامبر"
دخترک با دل درد به خودش پیچید و در اخر چشمای آبی رنگش رو باز کرد توقع داشت با شارلوت یا جیمین مواجه بشه ولی اون کسی نبود جز ؛ پسر خالش
- جونگ کوک؟
جونگ کوک بدون درنگی پاسخ داد
€ بله عزیز دلم؟
جونگ کوک یه بار میخاست به مرلین اش تجاوز کنه اما موفق نشده بود چون شارلوت اجازه نداده بود! مرلین با تندی جواب داد
- برای چی من رو آوردی اینجا؟ میخای بازم ...
#part_16
#راوی
همه داشتن خوش میگذروندن ؛ نوبت رقص تانگو بود بین جیمین و ا/ت ؛ مرلین گوشیش رو به دختر ترسیده داده بود و یهو همه صدا ها قطع شد و صدای اون پخش همه پچ پچ میکردن مرلین میکروفون رو گرفت ؛ دلش خیلی درد میکرد و با تموم وجودش داد زد
- میخان حمله کنن
و بیهوش افتاد جیمین با تموم سرعتش بادیگاردارو دور خودش جمع کرد و ا/ت رو کشت همه افراد تهیونگ خائن ریختن اون هارو هم کشت ؛ دخترک بیچاره با دیدین مرلین تو اون وضع خیلی ترسیده بود تا اینکه مردی بلند قامت اومد و اون رو از رو زمین برداشت دخترک فکری نکرد که اون ممکنه از افراد تهیونگ خائن باشه اون پسر دختر رو برد ؛ جیمین کلافه بود خسته تر از همیشه... بغضی گلوشو چنگ مینداخت، تمام مدت عاشق یه کسی بود که هرزه است؟ افراد تهیونگ عقب نشینی کردن و جیمین نفس آسوده کشید و به سمته دره صدا گذاری رفت و با صدای عادی در حالی که زخمی شده بود گفت
+ کی اون فایل رو داد بهت؟ خودت که نبودی؟
دختر که خیلی ترسیده بود گفت
دختر: ارباب مرلینه اسمش مرلین میلر ؛ همون که تکه هایی از موهاش سفید مایل به طلاییه
+ کجاست؟
دختر ترسیده تر جواب داد
دختر: نمیدونم؛ بیهوش شد یه مرد اومد بردش نمیدونم کی بود !
جیمین امیدوار بود یکی از کسایی باشه که با مرلین دوست بود نه افراد تهیونگ یا کسه دیگه ای
شارلوت؛ شارلوت موقعی که معشوقه ی خودش دست یه عوضی از افراد جونگ کوک خائن بود خونش به جوش اومد و اون رو با تمام وجودش زد اما اون نفر بهتر از این حرفا بود بدون اینکه خط و خراشی روی مرلین اربابش بیوفته شارلوت رو بیهوش کرد و مرلین رو با خودش برد !
" سه روز بعد ۲۳ سپتامبر"
دخترک با دل درد به خودش پیچید و در اخر چشمای آبی رنگش رو باز کرد توقع داشت با شارلوت یا جیمین مواجه بشه ولی اون کسی نبود جز ؛ پسر خالش
- جونگ کوک؟
جونگ کوک بدون درنگی پاسخ داد
€ بله عزیز دلم؟
جونگ کوک یه بار میخاست به مرلین اش تجاوز کنه اما موفق نشده بود چون شارلوت اجازه نداده بود! مرلین با تندی جواب داد
- برای چی من رو آوردی اینجا؟ میخای بازم ...
۱۹۱
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.