《قلب من به نام او》 پارت پنجم
《قلب من به نام او》 پارت پنجم
لیا:بعد صبحونه تهیونگ بغلم کرد
تهیونگ:چاگیا تا شما و مادرم از مراسم برگردین منم میام هواست به خودت باشن هاا
لیا:باشه فلفری(کیوت)
تهیونگ:افرین کوچولو
لیا:من کوشولو نسیتم
تهیونگ:هستی
لیا:تو کوشولیی
تهیونگ:اصن هر دومون خوبه
لیا:اوهوم
تهیونگ:دیرم شد بای کوچولو(اروم)
بعد رفتن تهیونگ یه دوش گرفتم و خدمتکارا در زدن و گفتن ملکه این پیرهن رو براتون.تهیه کردن و فرمودن ارایش غلیظ نکنبن
لیا:باشه
خدمتکارا:(تعزیم)
لیا:
موهامو بالا بستم یه ارایشی خیلی کمی ام کردم و پیرهنمو پوشیدم وای چقد چاک داره و یقش بازه ببختم تهیونگ بیبنمتم بدجوری تنبیهم میکنه اب نداره شاید گیر نده رفتیم و همه دست زدن نشیتیم و داشتیم قهوه میخوردیم
مردم:دختره دهاتی نگا رنگ پریده
لیا:من حالم بد شد مردم خیلی حرف میزدن اونم بد دلم شکست و بغض داشتم
لیا:ملکه ببخشید من حالم خوب نیست میتونیم بریم قصر
ملکه:باشه بریم
لیا:
رفتیم خونه رسیدم و بدجوری بغض داشتم که دیدم تهیونگ نشسته و منتظره که یقمو چاکمو دید و بدجوری عصبانی شد
تهیونگ:ات این چه لباسیهههههههههههههه(داد)
لیا:م من نمی خواستم
تهیونگ: مگه بهت نگفتم لباس باز نپوش
لیا:داشت داد میزد که دیگه نتونستم و رفتم تو اتاق درو بستم و کلییییییییی گریه کردم
تهیونگ:وایی زیاده رویی کردم
بعد اومد اب بگیره
تهیونگ:ات ببخشید خیلی داد زدم چشات چرا انقد قرمزه
لیا:گفت راستش مامانت گفته بود که
تهیونگ:که بپوشیش
لیا:اره
بعدشم بخاطر اون دادت ناراحت نیستم
اما خوب مردم حرفاشای بدی میزدن پشت سرم
بغض داشتم و میترسیدم شب تنبیه کنیم
تهیونگ:اون که حتمی امشب
لیا:منم میخوام اما اروم
تهیونگ:بپر تخت
لیا:اوک(خجالت)
لیا:تهیونگ تروخدا امشب خیلی خستم حالم خوب نی لطفا(عیشششش دختره چسی)
تهیونگ:باشه قیافتو اونطوری نکنننن باشه
لیا:مرشییییییییی
شرط پارت بعد ۱۲تا لایک
لیا:بعد صبحونه تهیونگ بغلم کرد
تهیونگ:چاگیا تا شما و مادرم از مراسم برگردین منم میام هواست به خودت باشن هاا
لیا:باشه فلفری(کیوت)
تهیونگ:افرین کوچولو
لیا:من کوشولو نسیتم
تهیونگ:هستی
لیا:تو کوشولیی
تهیونگ:اصن هر دومون خوبه
لیا:اوهوم
تهیونگ:دیرم شد بای کوچولو(اروم)
بعد رفتن تهیونگ یه دوش گرفتم و خدمتکارا در زدن و گفتن ملکه این پیرهن رو براتون.تهیه کردن و فرمودن ارایش غلیظ نکنبن
لیا:باشه
خدمتکارا:(تعزیم)
لیا:
موهامو بالا بستم یه ارایشی خیلی کمی ام کردم و پیرهنمو پوشیدم وای چقد چاک داره و یقش بازه ببختم تهیونگ بیبنمتم بدجوری تنبیهم میکنه اب نداره شاید گیر نده رفتیم و همه دست زدن نشیتیم و داشتیم قهوه میخوردیم
مردم:دختره دهاتی نگا رنگ پریده
لیا:من حالم بد شد مردم خیلی حرف میزدن اونم بد دلم شکست و بغض داشتم
لیا:ملکه ببخشید من حالم خوب نیست میتونیم بریم قصر
ملکه:باشه بریم
لیا:
رفتیم خونه رسیدم و بدجوری بغض داشتم که دیدم تهیونگ نشسته و منتظره که یقمو چاکمو دید و بدجوری عصبانی شد
تهیونگ:ات این چه لباسیهههههههههههههه(داد)
لیا:م من نمی خواستم
تهیونگ: مگه بهت نگفتم لباس باز نپوش
لیا:داشت داد میزد که دیگه نتونستم و رفتم تو اتاق درو بستم و کلییییییییی گریه کردم
تهیونگ:وایی زیاده رویی کردم
بعد اومد اب بگیره
تهیونگ:ات ببخشید خیلی داد زدم چشات چرا انقد قرمزه
لیا:گفت راستش مامانت گفته بود که
تهیونگ:که بپوشیش
لیا:اره
بعدشم بخاطر اون دادت ناراحت نیستم
اما خوب مردم حرفاشای بدی میزدن پشت سرم
بغض داشتم و میترسیدم شب تنبیه کنیم
تهیونگ:اون که حتمی امشب
لیا:منم میخوام اما اروم
تهیونگ:بپر تخت
لیا:اوک(خجالت)
لیا:تهیونگ تروخدا امشب خیلی خستم حالم خوب نی لطفا(عیشششش دختره چسی)
تهیونگ:باشه قیافتو اونطوری نکنننن باشه
لیا:مرشییییییییی
شرط پارت بعد ۱۲تا لایک
۷.۵k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.