《قلب من به نام او》 پارت چهارم
《قلب من به نام او》 پارت چهارم
لیا:
از ماشین پیاده شدیم خیلی از مردم واستاده بودن که مراسم و بیبنن و شلوغ بود
اوففففف چقد پیرهنم تنگه (حالت کلافه)😂
رفتیم تو تهیونگ دستمو گرفته بود وارد شدیم که همه دست زدن رفتیم وایستادیم
لیا:سرکار خانم لیا آیا قبول میکنید که سالها در کنار شاهزاده تهیونگ زندگی کنید؟
لیا :با اجازه ملکه و پادشاه و مادر پدر و بزرگان این مجلس بلکه
تهیونگ:شاهزاده تهیونگ آیا قبول میکنید سالها در کنار ملکه لیا زندگی کنید؟
تهیونگ:با اجازه ملکه و پادشاه بلکه
تهیونگ:لیا رو بغل کردم و بوسش کردم همه دست می زدن و خوشحال بودن به کسی که عاشقش بودم رسیدم
لیا:من فهمیدم که تهیونگ رو دوست و میخوام باهاش زندگی کنم و خوشحال بودم بعد از بغل و بوس مادر تهیونگ(ملکه)
تاج بزرگی رو روی سرم گذاشت و
$:از این به بعد ملکه شما ملکه کیم لیا هستندددددددددد
مردم :(دست)
تهیونگ:پدرم به سمتم اومد تاج رو روی سرم گذاشت و گفت
@:از این به بعد پادشاه شما کیم تهیونگ هستندددد
مردم(دست دست)
بعد کلی کار اومدیم خونه لباسمو در آوردم موهامو باز کردم و داشتم آرایشمو پاک میکردم که تهیونگ از پشت بغلم کرد
تهیونگ:ملکه من بدون آرایشم جذابه
لیا:اوم تهیونگ خسته شدم موهامو باز میکنی(کونیی به شاهزاده پارس میگه سنجاق قفلیای تو کلمو باز کن عیششش)
تهیونگ:باشه چاگیای من موهاش خیلی نرم و صاف بود بوی خیلی خوبی میداد موهاشو بافتم و دیدم هی چشاش باز و بسته میشه
بلند شدم بغلش کردم گذاشمش رو تخت و سرشو بوس کردم خوابیدم
لیا:
بلند شدم دیدم تهیونگ نیست و دیدم از حمام اومد بیرون لباس پوشید منم داشتم لباس میپوشیدم
تهیونگ:لیدی من چه خوش هیکله امشب یه شب خوبی داریما
لیا:تهیونگ من تاحالا رابطه نداشتم م میترسم
تهیونگ:چاگیا من ترسیده نترس کوشولو من حواسم هست
لیا:باشه
تهیونگ:قربونت برم بچه کوشولویییییییییی من
لیا:
از ماشین پیاده شدیم خیلی از مردم واستاده بودن که مراسم و بیبنن و شلوغ بود
اوففففف چقد پیرهنم تنگه (حالت کلافه)😂
رفتیم تو تهیونگ دستمو گرفته بود وارد شدیم که همه دست زدن رفتیم وایستادیم
لیا:سرکار خانم لیا آیا قبول میکنید که سالها در کنار شاهزاده تهیونگ زندگی کنید؟
لیا :با اجازه ملکه و پادشاه و مادر پدر و بزرگان این مجلس بلکه
تهیونگ:شاهزاده تهیونگ آیا قبول میکنید سالها در کنار ملکه لیا زندگی کنید؟
تهیونگ:با اجازه ملکه و پادشاه بلکه
تهیونگ:لیا رو بغل کردم و بوسش کردم همه دست می زدن و خوشحال بودن به کسی که عاشقش بودم رسیدم
لیا:من فهمیدم که تهیونگ رو دوست و میخوام باهاش زندگی کنم و خوشحال بودم بعد از بغل و بوس مادر تهیونگ(ملکه)
تاج بزرگی رو روی سرم گذاشت و
$:از این به بعد ملکه شما ملکه کیم لیا هستندددددددددد
مردم :(دست)
تهیونگ:پدرم به سمتم اومد تاج رو روی سرم گذاشت و گفت
@:از این به بعد پادشاه شما کیم تهیونگ هستندددد
مردم(دست دست)
بعد کلی کار اومدیم خونه لباسمو در آوردم موهامو باز کردم و داشتم آرایشمو پاک میکردم که تهیونگ از پشت بغلم کرد
تهیونگ:ملکه من بدون آرایشم جذابه
لیا:اوم تهیونگ خسته شدم موهامو باز میکنی(کونیی به شاهزاده پارس میگه سنجاق قفلیای تو کلمو باز کن عیششش)
تهیونگ:باشه چاگیای من موهاش خیلی نرم و صاف بود بوی خیلی خوبی میداد موهاشو بافتم و دیدم هی چشاش باز و بسته میشه
بلند شدم بغلش کردم گذاشمش رو تخت و سرشو بوس کردم خوابیدم
لیا:
بلند شدم دیدم تهیونگ نیست و دیدم از حمام اومد بیرون لباس پوشید منم داشتم لباس میپوشیدم
تهیونگ:لیدی من چه خوش هیکله امشب یه شب خوبی داریما
لیا:تهیونگ من تاحالا رابطه نداشتم م میترسم
تهیونگ:چاگیا من ترسیده نترس کوشولو من حواسم هست
لیا:باشه
تهیونگ:قربونت برم بچه کوشولویییییییییی من
۴.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.