یونا

#یونا

#خیانت

درخواستی

پارت 2

ویو کوک : اما من از پس این کار بر نمیام باید از یکی کمک بخوام بهتر از سونو بزار بهش زنگ بزنم ( سونو : ÷ )
_ سلام سونو من به کمکت نیاز دارم
÷ سلام باشه چه کمکی ؟!
_ ماجرا رو تعریف می‌کنه
(سونو زنگ میزنه به ات)
ویو ات : سونو بود
آره هواسا خدافظی کردم و به سمت خونه سونو راه افتادم . رسیدم و دیدم بعله آقا کوک هم اون جاست
التماس میکرد که برگردم
اما من دیگه بر نمی گردم
چطور با مردی که بهم اعتماد نداره و بهم تهمت میزنه زندگی کنم و از همه مهم تر من دیگه حسی بهش ندارم تو چشاش نگاه کردم و برگشتم پیش لیا .
صبح روز بعد دیدم که تو بغل کوکم خودمو بزور کشیدم بیرون و رفتم و کارای لازم رو انجام دادم تا برم سوناگرافی بدم اما کوک هم با من بزور اومد سونا گرافی رفتم و دیدم یه بچه تو راهه با ذوق اومد تا بهش بگم اما دیدم یه دختر دیگه تو بغلش و داره می/بو/ستش
شاید اون بچه دلیلی بود که برگردم اما دیگه حالا نه عمرا برگردم ... اومد دنبالم من هم آنقدر هول کرده بودم و تند تند میرفتم ماشین زد بهم و آخرین چیزی که دیدم ماشین روبروم بود که به من زد 😭💔
( و این گونه داستان با تلخی تموم میشه )
می‌دونم این پارت کم بود ولی رمان جدید تو راهه با پارت های طولانی پس حمایت کنید 🥺