ای باده ز خون من به جامت

ای باده ز خون من به جامت
این می به قدح بود مدامت

خونم چو می ار کشی حلالت
می بی من اگر خوری حرامت

مرغان حرم در آشیان‌ها
در آرزوی شکنج دامت

بالای بلند خوش خرامان
افتادهٔ شیوهٔ خرامت

ماه فلکش ز چشم افتاد
دید آنکه چو مه به طرف بامت

نالم که برد بر تو نامم
آن کس که ز من شنید نامت

هر کس به غلامی تو نازد
هاتف به غلامی غلامت


هاتف اصفهانی
دیدگاه ها (۷)

گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامتگفتم روم از کوی تو گفتا به سلا...

شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشبشبی کز روز خوشتر ب...

جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی راکه سازد کامیاب از وصل پیر...

جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجاذره است این، آفتاب اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط