جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را

جوانی بگذرد یارب به کام دل جوانی را
که سازد کامیاب از وصل پیر ناتوانی را

به قتلم کوشی ای زیبا جوان و من درین حیرت
که از قتل کهن پیری چه خیزد نوجوانی را

تمام مهربانان را به خود نامهربان کردم
به امیدی که سازم مهربان نامهربانی را

چه باشد جادهی ای سرو سرکش در پناه خود
تذرو بی‌پناهی قمری بی آشیانی را

مکن آزار جان هاتف آزرده جان دیگر
کزین افزون نشاید خست جان خسته جانی را


هاتف اصفهانی
دیدگاه ها (۵)

ای باده ز خون من به جامتاین می به قدح بود مدامتخونم چو می ار...

گفتم نگرم روی تو گفتا به قیامتگفتم روم از کوی تو گفتا به سلا...

جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجاذره است این، آفتاب اس...

آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآاشتیاق تو مرا سوخت کجایی، با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط