🍃 🌷 🍃
🍃 🌷 🍃
صورتی خوش رنگ من
فکرش را بکن
یک روز زیباتر از همیشه
چار قد سر میکنی
عینکت را روی صورت مثل قرص ماهت جا به جا میکنی و میگویی
آقا...
دنبال چه میگردی
تمام کتاب ها را به هم ریختی...
بگو شاید بدانم کجاست!
میگویم صبر کن ببینم کجا گذاشتمش
میگویی باشد بگرد
اصلا تا میگردی من میروم و بر میگردم
سر تکان میدهم و لابه لای صفحات کتاب دنبالش میگردم...
بر میگردی با یک نان سنگک دو آتشه و با اخم میگویی...
آقا هنوز هم که میگردی
ببین ببین کل خانه را به هم زده!
خسته و نگران میگویم
عزیزم
شما ندیدی اش؟
میگویی چه را
میگویم یک بوسه ات را!
وسط یکی از کتاب های شعرم پنهانش کرده بودم برای امروز!
با لبخند دلبرانه ات از بالای عینک نگاهم میکنی و میگویی
چرا...
میدانم کجاست!
چشمهایت را میبندی و لبهایت را غنچه میکنی و میگویی...
بیا...
از روی لبهایم برش دار...
فکرش را بکن؛
تو با غنچه ی لبهایت ، موهای سپید بافته شده،
عینک خاکستری و آن چین و چروک های صورتت چقدر زیبا میتوانی باشی!؟
راستی صورتی جان...
گوش شیطان کر
از حالا عاشق آن روزهایت شده ام!
چشمت روشن...
#حامد_نیازی
صورتی خوش رنگ من
فکرش را بکن
یک روز زیباتر از همیشه
چار قد سر میکنی
عینکت را روی صورت مثل قرص ماهت جا به جا میکنی و میگویی
آقا...
دنبال چه میگردی
تمام کتاب ها را به هم ریختی...
بگو شاید بدانم کجاست!
میگویم صبر کن ببینم کجا گذاشتمش
میگویی باشد بگرد
اصلا تا میگردی من میروم و بر میگردم
سر تکان میدهم و لابه لای صفحات کتاب دنبالش میگردم...
بر میگردی با یک نان سنگک دو آتشه و با اخم میگویی...
آقا هنوز هم که میگردی
ببین ببین کل خانه را به هم زده!
خسته و نگران میگویم
عزیزم
شما ندیدی اش؟
میگویی چه را
میگویم یک بوسه ات را!
وسط یکی از کتاب های شعرم پنهانش کرده بودم برای امروز!
با لبخند دلبرانه ات از بالای عینک نگاهم میکنی و میگویی
چرا...
میدانم کجاست!
چشمهایت را میبندی و لبهایت را غنچه میکنی و میگویی...
بیا...
از روی لبهایم برش دار...
فکرش را بکن؛
تو با غنچه ی لبهایت ، موهای سپید بافته شده،
عینک خاکستری و آن چین و چروک های صورتت چقدر زیبا میتوانی باشی!؟
راستی صورتی جان...
گوش شیطان کر
از حالا عاشق آن روزهایت شده ام!
چشمت روشن...
#حامد_نیازی
۲.۹k
۰۹ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.