بغضی گلویم را گرفته بی صدا حالا

بغضی گلویم را گرفته بی صدا حالا
یعنی تو را کم دارد این حال و هوا حالا
.
این روزهای بی تو تکرارند، تکرارند
فرقی ندارد حال من دیروز با حالا
.
در سینه اش هر کوه بی شک آتشی دارد
یک مرد آیا دیده ای بی درد تا حالا؟!
.
من شهریارم، شاعری که پیر شد بی تو
یک روز می آیی و می پرسم: چرا حالا؟!
.
یک روز نه... هرگز نمی آیی که تنهایی
در بر گرفته روز و شب های مرا حالا
.
سر می رود از کاسه ی هر ابر روزی صبر
یعنی که باران می شوند این بغض ها حالا
سجاد_رشیدی_پور
دیدگاه ها (۳)

هر بار به تــــــــو فکر میکنم ... چـیزی به نـبـضـم اضـافه م...

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟شیرین من، برای غزل شور و حا...

خط به خط اشک نویسی مرا می خوانیرفتنت رفتن جان است، خودت می د...

آنقَدَر با این غزلهایم هیاهو میکنمتا بدانی عاشقم، دارم تکاپو...

رقیب سخت

در ادامه یه حرفی دارم با این دوستان رسانه " خط انرژی "اما قب...

ملت اومدن زیر این پست نوشتن خب روسیه هم با اسرائیل رابطه دار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط