𝓟𝓪𝓻𝓽 77 🥺🤍🖇️
ا/ت ویو
به ساعت مچیم نگاه کردم 8:56 دقیقه بود باید بدوام تا بتونم برسم پس شروع کردم به دوییدن
........
وقتی رسیدم نگاه کردم اومده بود تا منو دید بلند شد نفس نفس میزدم خندید و اومد سمتم
جانگکوک : خوبی؟
ا/ت : خیلی دیر کردم؟
جانگکوک : نه منم تازه رسیدم
بغلش کردم
ا/ت : دلم برات تنگ شده بود
اونم بغلم کرد
جانگکوک : منم
مکس ویو
از حموم اومدم بیرون حوله رو دراوردم و لباسامو پوشیدم داشتم موهامو خشک می کردم که چشمم خورد به یه نامه این از کجا اومده برداشتمش و بازش کردم
متن نامه :
حتما تا الان دیگه از حموم اومدی بیرون من رفتم بیرون راستش با جانگکوک قرار دارم میدونم دعوام میکنی ولی چون نمیزاشتی مجبور شدم فرار کنم ببخشید شب برمیگردم دوست دارم
پایان متن نامه
مکس : از دست تو ا/ت آخر یکی میفهمه زنده ای و یه بلایی سرت میاره
صدای جیک جیک از اتاق بغلی که اتاق ا/ت بود میومد رفتم تو اتاق خودش بود داشت کل اتاقو میگشت تا چشمش خورد به من اومد جلوم و بهم نگاه کرد جلوش نشستم
مکس : دنبال ا/تی؟
به پام نوک میزد بهش خندیدم
مکس : باشه باشه اون رفته نگران نباش زودی برمیگرده امشب منو تو تنهاییم پیشم میخوابی؟
فقط زل زده بود بهم
مکس : خب اشکال نداره امشبو میدزدمت
گرفتمش جالبه صداشم نمیاد بردمش اتاق خودم صدای پاپی هم میومد نمیتونست بیاد داخل در بسته بود جوجه رو گزاشتم رو تخت
مکس : جایی نرو تا من بیام
اینو گفتم و رفتم تا درو باز کنم احساس کردم یه چیزی کنارمه نگاه کردم داشت با من میومد بهش خندیدم
مکس : مگه من نگفتم نیا
چسبیده بود به پام
در حیاطو باز کردم اومدش داخل باز شروع شد پاپی دنبال جوجه میکرد
مکس : پاپی نکن ولش کن الان یه چیزیش میشه
گوش نکرد ایندفعه یکم صدامو بردم بالا
مکس : پاپی
تا اینو گفتم وایساد و نشست اینا چرا انقدر خنده دارن جوجه اومد بهم چسبید بغلش کردم قلبش تند میزد رو به پاپی گفتم :
مکس : بیا اینجا
اومد جلوم نشست جلوش رو زانوهام نشستم
مکس : این کوچولوعه تو باید مواظبش باشی نمیگم باهاش بازی نکن اما کار کن دیگه از دستت فرار نکنه باشه؟
دستمو گزاشتم رو سرش و نوازشش کردم دستمو لیس زد
مکس : پسر خوب من
جوجه رو گزاشتم زمین پاپی بهش نگاه میکرد جوجه هر جا میرفت پاپی هم دنبالش راه میوفتاد جوجه هم با تعجب بهش نگاه میکرد این دوتا خیلی خنده دارن
جانگکوک ویو
بهش نگاه کردم
جانگکوک : نمیخوای بیای پایین؟
ا/ت : نه نمیام
بهش خندیدم
جانگکوک : باشه میدمش بیا
ا/ت : نمیدی
جانگکوک : قول میدم
رفته بود بالای درخت نمیومد پایین آروم آروم اومد پایین رسید رو زمین جلوم وایساد
ا/ت : خب بدش
دستشو گرفتم و جلوم گرفتم گزاشتمش رو دستش ذوق کرد
ا/ت : واییی خیلی خوشگله
یه کرم شبتاب پیدا کرده بودم میخواستم اذیتش کنم میگفت بهم بدش ولی من نمیدادم آخرم رفت بالای درخت و با اصرار اومد پایین بهش خندیدم
ا/ت : نمیشه ببرمش خونه؟
جانگکوک : نه میمیره
ا/ت : چه بد
بردش سمت درخت و گزاشتش رو درخت
برگشت سمت من بهم لبخند زد
ا/ت : رفتش
قدم برداشتم سمتش و جلوش وایسادم چسبید به درخت
جانگکوک : هوم...خب
ا/ت : خب؟
جانگکوک : خب من اونو بهت دادم ولی تو به من چیزی ندادی
ا/ت : مثلا چی؟ منم یکی از اینا پیدا کنم و بهت بد
نزاشت حرفمو تموم کنم و سرشو اورد جلوتر و زمزمه وار گفتم
جانگکوک : نه اونو نمیخوام
جلوتر رفتم و از لباش بوسیدمش
...............
یه آهنگ ملایم گذاشته بودیم و داشتیم میرقصیدیم ( رقص تانگو ولی آرومش )
به همه جا نگاه میکرد جز من حواسش اینجا نبود
جانگکوک : ا/ت
ا/ت : جونم
جانگکوک : حواست کجاس؟
ا/ت : همین جا
جانگکوک : احساس میکنم بی قراری چیزی شده؟
ا/ت : نه
نگاش کردم گونه هاش قرمز شده بود
جانگکوک : ببینم نکنه... تو خجالت کشیدی؟
ا/ت : معلومه که نه
بهش خندیدم
جانگکوک : ا/ت باورم نمیشه تو خجالت کشیدی
ا/ت : خب که چی بعد این همه مدت چه توقعی داری
جانگکوک : خیلی کیوت شدی
به زمین خیره شده بود
ا/ت : خودت کیوتی
چون اینجا جایی نیست که هر کسی زندگی کنه خیابونش خیلی خلوته چی بشه که یه ماشین رد بشه البته بجز کسایی که اینجا هستن برای همین کنار خیابون زیر درخت بودیم
بهش با لبخند زل زده بودم که گوشیم زنگ خورد الان وقتش بود؟
برداشتمش خواستم خاموش کنم ولی ا/ت نزاشت
ا/ت : شاید کار مهمی داشته باشن
به گوشی نگاه کردم پلین بود
جانگکوک : نه کار مهمی نداره
گوشی رو خاموش کردم و گزاشتمش تو جیبم رفتم جلوتر دستامو دور کمرش حلقه کردم و چسبوندمش به خودم
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.