𝓟𝓪𝓻𝓽 33 ☕🪶
𝓟𝓪𝓻𝓽 33 ☕🪶
تهیونگ : باز نمیشه مطمعنی این کیلیده؟
ا/ت : آره مطمعنم
اینو که گفتم یکی چراغ قوه گرفت روی ما دوتا بهش خیره شدیم
آرمین : سوپرایززز گیرتون انداختم فکر کردید میتونید از دست من فرار کنید؟ اما دیگه تموم شد برای همیشه
کلی نگهبان داشتن میومدن محکم دستشو گرفتم اما نگهبانا از هم جدا مون کردن
ا/ت : ولم کنید...تهیونگ( با داد )
تهیونگ : ا/ت نترس باشه؟ چیزی نمیشه
نگهبان : خفه شید
آرمین : دیگه همه چی تموم شد
سعی کردم دستشو بگیرم ولی بردنش
ا/ت : نبریدش( با داد )
گریم گرفته بود
ا/ت : تهیونگگگ نبریدش..تروخدا
آرمین : خفه شو گمشید ببریدش داخل
کشون کشون بردنم داخل پرتم کردن رو مبل اشکام کل صورتمو خیس کرده بودن اومد جلوم نشست و از موهام گرفت و کشید
آرمین : نگفتم با یه اشتباه زندگیتو سیاه میکنم؟ گفتم یا نگفتم؟ ( با داد )
آرمین : گریه نکن
اما مگه میشد
آرمین : گفتم گریه نکن لعنتی( با داد )
اینو گفت و از موهام کشید و پرتم کرد رو زمین
آرمین : میکشمت ا/ت آخر با همین دستا میکشمت
از بازوم گرفت و بلندم کرد کشوندم سمت اتاق
ا/ت : ولم.. کن... التماست.. میکنم...
گریم بند نمیومد
آرمین : خفه شو دهنتو ببند
پرتم کرد داخل اتاق حالم اصلا خوب نبود اومد سمتم و هولم داد رو تخت
ا/ت : چیکار..
نزاشت حرفم تموم بشه
آرمین : صدات در نیاد
دکمه های لباسشو باز میکرد
سرمو به معنی نه تکون دادم
ا/ت : نه.. نه این.. این.. کارو نکن... لطفا... این
با عربده ای که زد از جام پریدم
آرمین : خفه شو ( با داد )
ا/ت : آ آرمین...لطفا
اما اصلا محل نمیداد که من چی میگم اومد و روم خیمه زد شدت اشکام بیشتر شد
ا/ت : نه... لطفا
یه سیلی بهم زد
آرمین : نگفتم خفه شو؟
دستش رفت سمت لباسم و....
تهیونگ ویو
منو بردن بزور سوار ماشینم کردن داد زدم ولی اهمیت نمیدادن یه چیزی خورد به سرم دیگه هیچی نفهمیدم
.......
وقتی چشمامو باز کردم صدای بابامو شنیدم
میران : پسرم... بهوش اومدی؟ حالت.. خوبه ؟
داشت گریه میکرد من اینجا چیکار میکنم
رائون : برات آب اوردم یکم بخور
نگاه کردم تو اتاقم بودم
تهیونگ : ا/ت.. ا/ت کجاس
رائون : میدونم پسرم... تورو از ماشین انداختن جلوی در خونه ولی ا/ت نبود
تهیونگ : ن نه
بلند شدم باید ا/تو پیدا کنم دستمو گرفت
میران : پسرم... من میخوام بفرستمت فرانسه دست از سر ا/ت بردار
تهیونگ : چی؟ ( با داد )
میران : باید بری پسرم مجبوری
تهیونگ : تا ا/تو پیدا نکنم هیچ جا نمیرم بعد میتونید منو بفرستید ولی اگه ا/تم بیاد
میران : مجبوری که بری میفهمی؟ من ازت نپرسیدم گفتم مجبوری
تهیونگ : نمیرم ( با داد ) لعنتی من هیچجا نمیرم( با داد )
اشکام میومدن
میران : الکی گریه نکن همینی که من میگمه
اینو گفت دست مادرمو گرفت و رفت بیرون در اتاقو قفل کرد به در میکوبیدم
تهیونگ : درو باز کن... نمیتونم ا/تو تنها بزارم... نمیشه بابا ...تروخدا .. التماست میکنم ... هر کاری بگی ...میکنم ولی...اینو از من نخوا بابا...
جدای نمیداد
تهیونگ : بابا( با داد )
هیچ جوابی نمیداد من نمیخوام برم فرانسه من هنوز ا/تو پیدا نکردم من بدون ا/ت جایی نمیرم هیچ جا نمیرم همونجا نشستم و زانوهامو بغل کردم و گریه کردم چرا اینطوری شد نباید اینجوری میشد
تهیونگ : باز نمیشه مطمعنی این کیلیده؟
ا/ت : آره مطمعنم
اینو که گفتم یکی چراغ قوه گرفت روی ما دوتا بهش خیره شدیم
آرمین : سوپرایززز گیرتون انداختم فکر کردید میتونید از دست من فرار کنید؟ اما دیگه تموم شد برای همیشه
کلی نگهبان داشتن میومدن محکم دستشو گرفتم اما نگهبانا از هم جدا مون کردن
ا/ت : ولم کنید...تهیونگ( با داد )
تهیونگ : ا/ت نترس باشه؟ چیزی نمیشه
نگهبان : خفه شید
آرمین : دیگه همه چی تموم شد
سعی کردم دستشو بگیرم ولی بردنش
ا/ت : نبریدش( با داد )
گریم گرفته بود
ا/ت : تهیونگگگ نبریدش..تروخدا
آرمین : خفه شو گمشید ببریدش داخل
کشون کشون بردنم داخل پرتم کردن رو مبل اشکام کل صورتمو خیس کرده بودن اومد جلوم نشست و از موهام گرفت و کشید
آرمین : نگفتم با یه اشتباه زندگیتو سیاه میکنم؟ گفتم یا نگفتم؟ ( با داد )
آرمین : گریه نکن
اما مگه میشد
آرمین : گفتم گریه نکن لعنتی( با داد )
اینو گفت و از موهام کشید و پرتم کرد رو زمین
آرمین : میکشمت ا/ت آخر با همین دستا میکشمت
از بازوم گرفت و بلندم کرد کشوندم سمت اتاق
ا/ت : ولم.. کن... التماست.. میکنم...
گریم بند نمیومد
آرمین : خفه شو دهنتو ببند
پرتم کرد داخل اتاق حالم اصلا خوب نبود اومد سمتم و هولم داد رو تخت
ا/ت : چیکار..
نزاشت حرفم تموم بشه
آرمین : صدات در نیاد
دکمه های لباسشو باز میکرد
سرمو به معنی نه تکون دادم
ا/ت : نه.. نه این.. این.. کارو نکن... لطفا... این
با عربده ای که زد از جام پریدم
آرمین : خفه شو ( با داد )
ا/ت : آ آرمین...لطفا
اما اصلا محل نمیداد که من چی میگم اومد و روم خیمه زد شدت اشکام بیشتر شد
ا/ت : نه... لطفا
یه سیلی بهم زد
آرمین : نگفتم خفه شو؟
دستش رفت سمت لباسم و....
تهیونگ ویو
منو بردن بزور سوار ماشینم کردن داد زدم ولی اهمیت نمیدادن یه چیزی خورد به سرم دیگه هیچی نفهمیدم
.......
وقتی چشمامو باز کردم صدای بابامو شنیدم
میران : پسرم... بهوش اومدی؟ حالت.. خوبه ؟
داشت گریه میکرد من اینجا چیکار میکنم
رائون : برات آب اوردم یکم بخور
نگاه کردم تو اتاقم بودم
تهیونگ : ا/ت.. ا/ت کجاس
رائون : میدونم پسرم... تورو از ماشین انداختن جلوی در خونه ولی ا/ت نبود
تهیونگ : ن نه
بلند شدم باید ا/تو پیدا کنم دستمو گرفت
میران : پسرم... من میخوام بفرستمت فرانسه دست از سر ا/ت بردار
تهیونگ : چی؟ ( با داد )
میران : باید بری پسرم مجبوری
تهیونگ : تا ا/تو پیدا نکنم هیچ جا نمیرم بعد میتونید منو بفرستید ولی اگه ا/تم بیاد
میران : مجبوری که بری میفهمی؟ من ازت نپرسیدم گفتم مجبوری
تهیونگ : نمیرم ( با داد ) لعنتی من هیچجا نمیرم( با داد )
اشکام میومدن
میران : الکی گریه نکن همینی که من میگمه
اینو گفت دست مادرمو گرفت و رفت بیرون در اتاقو قفل کرد به در میکوبیدم
تهیونگ : درو باز کن... نمیتونم ا/تو تنها بزارم... نمیشه بابا ...تروخدا .. التماست میکنم ... هر کاری بگی ...میکنم ولی...اینو از من نخوا بابا...
جدای نمیداد
تهیونگ : بابا( با داد )
هیچ جوابی نمیداد من نمیخوام برم فرانسه من هنوز ا/تو پیدا نکردم من بدون ا/ت جایی نمیرم هیچ جا نمیرم همونجا نشستم و زانوهامو بغل کردم و گریه کردم چرا اینطوری شد نباید اینجوری میشد
۷۱.۹k
۲۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.