𝓟𝓪𝓻𝓽 32 ☕🪶
𝓟𝓪𝓻𝓽 32 ☕🪶
تهیونگ ویو
آرمین : میدونم ا/ت هر چی بگی حق داری ولی من عوض شدم دیگه هیچ وقت
نزاشت حرفش تموم بشه
ا/ت : تو هیچ وقت عوض نمیشی
آرمین : نه من عوض شدم ا/ت حتی تهیونگ هم میدونه
به من نگاه کرد
آرمین : تهیونگ بگو دیگه
تهیونگ : تو عوض نشدی میدونی چرا؟ چون هنوزم کلی هیات گذاشتی که نتونستم جایی بریم
آرمین : من هیچ وقت نمیزارم که برید
ا/ت : بعد میگی عوض شدم؟
آرمین : درباره اون موضوع حرف نزن فرق میکنه اگه چیزدیگه ای میخواید براتون فراهم میکنم ولی این یکی نمیشه دیگه هم نگید
اینو گفت و رفت بیرون یه نفس عمیق کشیدم این دیگه کیه
*فلش بک به 1 ماه بعد*
ا/ت ویو
دیگه کاملا خوب شده بودم رو تخت نشسته بودم دیشب با تهیونگ قرار گذاشتیم امشب میخوایم فرار کنیم امیدوارم بشه به کیلید تو دستم نگاه کردم دیگه باید تموم بشه
از سرجام بلند شدم و رفتم سمت در بازش کردم رو نوک پاهام راه میرفتم رفتم سمت اتاق کارش از چشمیش نگاه کردم داشت کار میکرد حواسش نبود دوباره همونطوری رفتم طبقه ی پایین شب بود فقط چند تا چراغ تو خونه روشن بود تقریبا خونه به تاریکی میخورد رسیدم به اتاق کیلیدو وارد در کردم و قفلشو باز کردم درو باز کردم و رفتم داخل وایساده بود انگار منتظر بود اون سمتم درو بستم بغلش کردم اونم متقابلا بغلم کرد
ا/ت : بنظرت کار درستی میکنیم؟
تهیونگ : . چاره ی دیگه ای نداریم
ا/ت : میترسم ... اگه گیر بیوفتیم چی؟
تهیونگ : من پیشتم...ما کنار همدیگه ایم چیزی نمیشه
ازش جدا شدم
ا/ت : دلشوره دارم
گونمو بوسید
تهیونگ : آروم باش خب؟ چیزی نمیشه
بهش نگاه کردم و سرمو به معنی باشه تکون دادم برگشتم سمت در و بازش کردم دستمو گرفت رفتیم سمت در نگهبانا برای شام رفته بودن درو باز کردیم و دوییدیم به سمت در پشتی باغ از اونجایی که خیلی درخت اینجا بود و آسمون به سختی دیده میشد زیاد تو دید نبودیم رفتیم سمت در کیلیدشو از تو جیبم دراوردم دستام میلرزید از دستم افتاد تهیونگ برداشتش
تهیونگ : آروم باش برتر من باز کنم
سرمو به معنی باشه تکون دادم و رفتم کنار سعی کرد درو باز کنه
تهیونگ : باز نمیشه مطمعنی این کیلیده؟
تهیونگ ویو
آرمین : میدونم ا/ت هر چی بگی حق داری ولی من عوض شدم دیگه هیچ وقت
نزاشت حرفش تموم بشه
ا/ت : تو هیچ وقت عوض نمیشی
آرمین : نه من عوض شدم ا/ت حتی تهیونگ هم میدونه
به من نگاه کرد
آرمین : تهیونگ بگو دیگه
تهیونگ : تو عوض نشدی میدونی چرا؟ چون هنوزم کلی هیات گذاشتی که نتونستم جایی بریم
آرمین : من هیچ وقت نمیزارم که برید
ا/ت : بعد میگی عوض شدم؟
آرمین : درباره اون موضوع حرف نزن فرق میکنه اگه چیزدیگه ای میخواید براتون فراهم میکنم ولی این یکی نمیشه دیگه هم نگید
اینو گفت و رفت بیرون یه نفس عمیق کشیدم این دیگه کیه
*فلش بک به 1 ماه بعد*
ا/ت ویو
دیگه کاملا خوب شده بودم رو تخت نشسته بودم دیشب با تهیونگ قرار گذاشتیم امشب میخوایم فرار کنیم امیدوارم بشه به کیلید تو دستم نگاه کردم دیگه باید تموم بشه
از سرجام بلند شدم و رفتم سمت در بازش کردم رو نوک پاهام راه میرفتم رفتم سمت اتاق کارش از چشمیش نگاه کردم داشت کار میکرد حواسش نبود دوباره همونطوری رفتم طبقه ی پایین شب بود فقط چند تا چراغ تو خونه روشن بود تقریبا خونه به تاریکی میخورد رسیدم به اتاق کیلیدو وارد در کردم و قفلشو باز کردم درو باز کردم و رفتم داخل وایساده بود انگار منتظر بود اون سمتم درو بستم بغلش کردم اونم متقابلا بغلم کرد
ا/ت : بنظرت کار درستی میکنیم؟
تهیونگ : . چاره ی دیگه ای نداریم
ا/ت : میترسم ... اگه گیر بیوفتیم چی؟
تهیونگ : من پیشتم...ما کنار همدیگه ایم چیزی نمیشه
ازش جدا شدم
ا/ت : دلشوره دارم
گونمو بوسید
تهیونگ : آروم باش خب؟ چیزی نمیشه
بهش نگاه کردم و سرمو به معنی باشه تکون دادم برگشتم سمت در و بازش کردم دستمو گرفت رفتیم سمت در نگهبانا برای شام رفته بودن درو باز کردیم و دوییدیم به سمت در پشتی باغ از اونجایی که خیلی درخت اینجا بود و آسمون به سختی دیده میشد زیاد تو دید نبودیم رفتیم سمت در کیلیدشو از تو جیبم دراوردم دستام میلرزید از دستم افتاد تهیونگ برداشتش
تهیونگ : آروم باش برتر من باز کنم
سرمو به معنی باشه تکون دادم و رفتم کنار سعی کرد درو باز کنه
تهیونگ : باز نمیشه مطمعنی این کیلیده؟
۱۵۸.۵k
۲۲ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.