وقتی عاشق شوهر خواهرتی
وقتی عاشق شوهر خواهرتی
part¹¹
نگاهی به ساعت کردم 5:45بودو دیگه کم کم باید میومدن
تا بیان رفتم اشپز خونه تا به مامان کمک کنم میوه و شیرینی ها رو تو ظرف بچینیمو بزاریم رو میز عسلی
وقتی کارمون تموم شد زنگ خونه به صدا در اومد
رفتم درو باز کردم
اول خاله هیسو که دوست مامان بود وارد شد بعدش یه اقا که فکر کنم همسرش بود بعدم یه دختر جوون و در اخر یه پسر خوشتیپ و خوش قد و بالا وارد شدو یه دست گله گنده داد دستم
همه نشستن و شروع کردن حرف زدن
درباره کل دنیا حرف میزدن جز خواستگاری😐
در طول صحبتاشان کلا سرم پایین بود
وقتی سرمو اوردم بالا با پسره چشم تو چشم شدم وقتی دید نگاهش کردم سریع سرشو برگردوند
ناخواسته لبخند رو لبام نقش بست یعنی کل مدتی که سرم پایین بود زل زده بود بهم؟
تو همین فکرا بودم که با صدای مامان که میگفت برم قهوه بیارم بلند شدم سمت اشپزخونه برم که لیسا گفت منم میرم کمکش
داشتم قهوه هارو میریختم تو فنجون ها که لیسا گفت...
شرایط پارت بعد👇🏻
لایک: 15
کامنت: 3
part¹¹
نگاهی به ساعت کردم 5:45بودو دیگه کم کم باید میومدن
تا بیان رفتم اشپز خونه تا به مامان کمک کنم میوه و شیرینی ها رو تو ظرف بچینیمو بزاریم رو میز عسلی
وقتی کارمون تموم شد زنگ خونه به صدا در اومد
رفتم درو باز کردم
اول خاله هیسو که دوست مامان بود وارد شد بعدش یه اقا که فکر کنم همسرش بود بعدم یه دختر جوون و در اخر یه پسر خوشتیپ و خوش قد و بالا وارد شدو یه دست گله گنده داد دستم
همه نشستن و شروع کردن حرف زدن
درباره کل دنیا حرف میزدن جز خواستگاری😐
در طول صحبتاشان کلا سرم پایین بود
وقتی سرمو اوردم بالا با پسره چشم تو چشم شدم وقتی دید نگاهش کردم سریع سرشو برگردوند
ناخواسته لبخند رو لبام نقش بست یعنی کل مدتی که سرم پایین بود زل زده بود بهم؟
تو همین فکرا بودم که با صدای مامان که میگفت برم قهوه بیارم بلند شدم سمت اشپزخونه برم که لیسا گفت منم میرم کمکش
داشتم قهوه هارو میریختم تو فنجون ها که لیسا گفت...
شرایط پارت بعد👇🏻
لایک: 15
کامنت: 3
۴.۲k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.