وقتی عاشق شوهر خواهرتی
وقتی عاشق شوهر خواهرتی
part¹²
لیسا: ا/ت میدونم برای اینکه جین رو فراموش کنی داری ازدواج میکنی
ا/ت: نه اینطور نیست لیسا من دیگه نزدیک21سالمه وقتشه ازدواج کنم بعدشم من هنوز جواب بله ندادم که
لیسا دیگه چیزی نگفت و من سینی قهوه رو برداشتم و از اشپزخونه خارج شدیم لیسا ظرف شیرینی رو از رو میز عسلی برداشت بعد من شیرینی تعارف میکرد
بعدش که به همه شیرینی و قهوه دادیم نشستیم
بعد قهوه خوردن پدر پسره گفت حالا که ما صحبت هامون رو کردیم دختر و پسرمون هم برن صحبت هاشون رو باهم بکنن
جانوو: دخترم اقا رو به اتاقت راهنمایی کن
ا/ت: چشم، بفرمایید
من جلو رفتم و اونم پشتم امد وقتی از پله ها بالا رفتیم به سمت اتاقم رفتم در باز کردم و اول خودم بعدم اون وارد شد در اتاقو بستمو رفتم سمت صندلی میز ارایشم تا برش دارم که پسره گفت...
شرایط پارت بعد👇🏻
لایک: ۱۵
کامنت: ۵
part¹²
لیسا: ا/ت میدونم برای اینکه جین رو فراموش کنی داری ازدواج میکنی
ا/ت: نه اینطور نیست لیسا من دیگه نزدیک21سالمه وقتشه ازدواج کنم بعدشم من هنوز جواب بله ندادم که
لیسا دیگه چیزی نگفت و من سینی قهوه رو برداشتم و از اشپزخونه خارج شدیم لیسا ظرف شیرینی رو از رو میز عسلی برداشت بعد من شیرینی تعارف میکرد
بعدش که به همه شیرینی و قهوه دادیم نشستیم
بعد قهوه خوردن پدر پسره گفت حالا که ما صحبت هامون رو کردیم دختر و پسرمون هم برن صحبت هاشون رو باهم بکنن
جانوو: دخترم اقا رو به اتاقت راهنمایی کن
ا/ت: چشم، بفرمایید
من جلو رفتم و اونم پشتم امد وقتی از پله ها بالا رفتیم به سمت اتاقم رفتم در باز کردم و اول خودم بعدم اون وارد شد در اتاقو بستمو رفتم سمت صندلی میز ارایشم تا برش دارم که پسره گفت...
شرایط پارت بعد👇🏻
لایک: ۱۵
کامنت: ۵
۴.۰k
۲۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.